یکــی دیگه از فانتزیــام اینه که
اسمم سلمان باشه ..معروف به سلمان خان.. و سرگرد نیرو انتظامی باشم و بخاطر مبارزه با جرم و جنایت چندین مدال افتخار بهم داده باشن..
هیکل گنده،4 شونه..یه شونه میدون آزادی و یه شونه میدون مالا انزلی..دان 12 کنگفو
بعـــد منو بفرستن به یه شهــر مرزی که بیشترین عــامار و ارقام جنایت و قتل و مواد مخدر رو داشته باشه
در حدی که پلیسا هیچ نقشی تو اون شهر بخاطر یه باند کارتل نداشته باشن
وختــی من برم تو شهــر،مردم شهر واسه ورود من جشن و پایکوبی کنن تا یه پلیس خوب اومده تا همرو از جرم و جنایت نجات بده..
تو دومــاه اوله خدمتم چندین بار شیشه و هرویین رو ثبت و ضبط بکنم و چندین باند قاچاقچی هارو بگیرم و آوازه ام بین تمام قاچاقچیا و عــادم بدا(کـــ.سکشا)بپیچه
تا اینکه یه روز تلفنم زنگـ بخوره
من:بله؟
طرف:پلیسه کــ.ونیاومدی تو شهره من و عرض اندام میکنی؟کار کاسبی منو بهم میریزی؟ منم جبار(جبار کیست:رییس باند کارتل و بزرگترین مجرم بین المللی قرن ..معروف به جبار سینگ) الانم دختره مـَـش غلام رو گرفتم..تا یه ساعت دیگه بیا تو خراب شده بیرون شهر..به کسی هم نگو..بدون اسلحه بیا...وگرنه میکشمش
(دختر مش غلام:دختر همسایمون که 10 ساله میخوامش و قراره هفته بعد نشونش کنم..همون که چادر سفید گل گلی میذاره و زیرش یه ساپورت پلنگی میپوشه و اسمش گلیه)
منم گوشیو بکوبم رو میز(لامصب خعلی کلاس داره) و پاشم برم تو خراب شده و فریاد بزنم:جبااار خودتو نشون بده.جبااار
بعد ببینم همه دار و دسته جبار مثل مور و ملخ بیان بیرون و جبار سینگ هم با یه خنده موزیانه بیاد بیرون و بگه:پس سلمان که میگن تویی؟
من بگم:منو بیگیر ولی گلی رو ولش کن بره
جبار:فکر کردی میتونی از دست من قِسر در بری؟
من:ولش کن بره..تو با من طرفی.
بعد صدای گریه گلی از دور بیاد که داره گریه میکنه
منم عصبی شم و شمشیر ساموراییمو که تو شرتم قایم کرده باشمو در بیارم و دانه دانه به نظم ترتیب همرو بکشم و جبار رو بگیرم و شمشیرو بکنم توکـــ.ونش و بکشمش کــ.سکشو
بعد برم ببینم گلی رو بستن رو یه صندلی و زیرش بمبه..بگه:تو برو عشقم..اگه منو باز کنی.بمب میترکه
منم بگم:شات آپ عــَــس هول..اینقد بدبختی کشیدم،بیخیالت شم؟
بعد با هکر مرکز صحبت کنم و بگه سیم قرمز رو پاره کن..همنجور که عرق از پیشونیم میریزه..سیم قرمز رو ببرم و اشتباه باشه و تایمر شروع با کار کردن کنه و 30 ثانیه وخت داشته باشم
گلی رو باز کنم و از ساختمون مثل بتمن بپرم پایین و نجاتش بدم و همینجور که میریم ..ساختمون منفجر شه و من براش بخونم:گلی خوشگلی .. گلی دلبری که یهو گلی چاقورو بکنه تو قلبم
بعد وختی دارم جون میدم،بگم:این چه کاری بود جنــ.ده خانم؟
بگه:جبار داداشه من بود و ما از اول نقشه داشتیم تا تورو از سر راه ورداریم که موفق شدیم
بعد همینجور که دارم جون میدم .. یه هلیکوپتر بیاد و سوارش شه و تو افق محو شه
منم زمزمه گویان که میگم کـ.ـیرم تو کـ.ـُسه خاره یــَــک یــَکیتون..بمیرم
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
امشب خواب اور خوردم شب بخیر
چه حالی میده خیلی وقت بود این موقع نخوابده بودم
در حال حاضر 121 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 121 مهمان ها)