چه بی رحــــــــــــمانه زیبایی
چه بی رحــــــــــــمانه زیبایی
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
تو دنیای من کل دنیا تویی
تو تنهایی هام دیگه تنها تویی عشق من ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
زن وشوهر و مادرشوهر داشتن تلویزیون میدیدن،
زنه گفته حالم خوب نيست میرم اتاقم دراز بکشم،
بعدازکمی شوهر، ازمادرش اجازه میگیره بره سری به زنش بزنه....
برگشتنش طول کشید و زیپ شلوارش بازبود!!!
مادرش پرسید، حال زنت چطور بود؟؟؟
گفت یکمی سرفه میکرد و تبش بالا بود، دواش رو دادم و انشاالله بهترمیشه
مادرش گفت، الحمدلله، پس حالا دره داروخانه روببند
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
ﺭﻭﺯﯼ ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﺵ ﻣﯿﮕﻪ :
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﯾﻪ ﺻﻔﺤﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺳﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﻡ ﺭﻭ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺖ
ﺍﺟﺎﺯﻩ
ﻣﯿﺪﻡ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﺑﺒﻮﺳﻪ، ﺍﮔﻪ ﺩﻭ ﺻﻔﺤﻪ ﺭﻭ ﯾﺎﺩﮔﺮﻓﺖ ﻟﭙﻤﻮ ﻭ ﺍﮔﻪ
ﮐﻞ
ﺩﺭﺱ ﺭﻭ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺖ ﻟﺒﻤﻮ .!
ﻓﺮﺩﺍﺵ ﮐﻪ ﻣﻌﻠﻤﻪ ﻣﯿﺎﺩ ﺳﺮ ﺻﻒ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺩﺍﺩ
ﻣﯿﺰﻧﻪ
ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﺷﻠﻮﺍﺭﺕ ﺑﮑﺶ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮐﻪ ﮐﻞ ﮐﺘﺎﺑﻮ ﺣﻔﻈﻢ ..!
:))))
ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﯽ : ﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺩﻓﺘﺮ ﺗﻠﻔﻨﺶ،
ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﻢ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﺑﮕﻪ ﺑﯿﺎﺩ ﮔﻮﺷﯽ ﺭﻭببره!
ﻟﯿﺴﺖ ﺩﻓﺘﺮ ﺗﻠﻔﻨﺶ:
ﺟ*ﻨﺪﻩ 30 ﺗﻮﻣﻨﯽ
ﺟ*ﻨﺪﻩ 50 ﺗﻮﻣﻨﯽ
ﻣﺮﯾﻢ ﺳ*ﺎﮎ
ﺯﻫﺮﻩ ﻟﺐ
ﺍعظم ﺳﯿﻨﻪ ﻗﺸﻨﮓ
ﺯﺭﯼ ﻻﭘﺎﯾﯽ
ﺍﻣﯿﺮ خونه خالی
ﺣﻤﯿﺪ obi
ﺟ*ﻨﺪﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﺳﺎﻟﺖ
ﺳﺎﻗﻲ 1
ﺳﺎﻗﻲ 2
ﺳﺎﻗﻲ 3
ﺟ*ﻨﺪﻩ ﮔﺮﻭﭖ
ﺍﺻﻐﺮ ﺩﻣﻪ ﺩﺳﺖ
ﺣﻤﯿﺪﻩ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ!!
ﻫﯿﭽﯽ ﮔﻮﺷﯽ ﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﺗﻮ ﺟﻮﺏ ﮔﻔﺘﻢ:
ﺑﯿﺎﺩ ﮔﻮﺷﯽ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻩ، ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ مینویسه: یابنده از عقب
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
ﻣﺮﺩﺍﻧﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻢ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﻋﻮﺍ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮﺷﺎﻥ
ﺑﺎﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺩﺍﺩ ﻧﻤﯿﺰﻧﻨﺪ
ﻧﻤﯿﺸﮑﻨﻨﺪ
ﺗﻬﻤﺖ ﻧﻤﯿﺰﻧﻨﺪ
" ﺗﻨﻬﺎ "
ﻗﺪﻡ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﻭ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ ﻭ ....
.
.
.
.
ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﺷﻮﻥ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ
ﺟﻮﺟﻮﯼ ﻣﻦ ﭼﻄﻮﺭﻩ؟
ﻋﻨﺘﺮﺧﺎﻧﻮﻡ ﺑﺎﺯ ﺭﯾﺪﻩ ﺑﻪ ﺍﻋﺼﺎﺑﻢ...
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
روزی گرگی به روباه گفت :
ﺍﯼ روباه ﺑﻪ ﻣﻦ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺪﻫﯽ ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ؟ !
روباه ﮔﻔﺖ :
ﺑﺮﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺗﭙﻪ ﺑﭙﺮ !!
گرگ ﮔﻔﺖ : ای روباه تو ک به زیرکی مشهوری اگر بپرم ﺷﺎﯾﺪ ﭘﺎﯾﻢ ﺑﺸﮑﻨﺪ !
روباه ﮔﻔﺖ :
ﻧﺘﺮﺱ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﯿﺮﻣﺖ
ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ گرگ پرید روباه ﮐﻤﮑﺶ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ گرگ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﭘﺎﺵ ﺷﻜﺴﺖ .
گرگ ک درد میکشید ﮔﻔﺖ :
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﮐﻤﮑﻢ ﻧﮑﺮﺩﯼ ﻭ ﻣﻨﻮ ﻧﮕﺮﻓﺘﯽ ! ؟
روباه مکار ﮔﻔﺖ :
ﺍﯾﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺩﺭﺳﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻧﮑﻨﯽ !!
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺩﺍﮒ ﺍﺳﺘﺎﯾﻞ گرگ ﺭﻭ ﺍﺯ ﮐ*ﻮﻥ ﮐﺮﺩ و ﮔﻔﺖ :
ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺱ ﺩﻭﻡ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ ﺯﻣﯿﻦ سریع پاشو اگه نتونی ک*ونت میزارن.
بعد ﮐﻞ ﺁﺑ*ﺸﻢ ﭘﺎﺷﻴﺪ ﺗﻮ ﺻﻮﺭﺗﺸﻮ ﮔﻔﺖ :
ﺍﯾﻦ ﺭﺑﻄﯽ ﺑﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺩﺭﺱ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺧﻮﺩﻡ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﻡ !!!
ﭘﻨﺪ ماجرا:
به گرگ جماعت اعتماد کنین اما با روباه صفت ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻧﮑﻨﯿﺪ
ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻟﻴﻪ ﻣ*ﻤﻪ ﻫﻢ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻴﺸﺪ ﺗﻮ ﺩﺍﺳﺘﺎن.
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
من معتقدم فرهاد اگه جاي کندن کوه شلوارشو کنده بود ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
زودتر به شيرين ميرسيد ...!
نظر شما چيه !؟
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
مرد جوان وارد طلافروشي شد و حلقهاي را انتخاب کرد. طلافروش پرسيد: «آيا ميخواهيد داخل حلقه نوشتهاي حک شود؟»
مرد جوان گفت: «بله، لطفاً حک شود: تقديم به عزيزترينم، آليس.»
طلافروش پرسيد: «آليس خواهر شماست؟»
مرد گفت: «نه او دختري است که قرار است با هم نامزدشويم.»
طلافروش گفت: «من اگر جاي شما بودم اين را داخل حلقه نمينوشتم. اگر نظر شما يا او عوض شود ديگر نميتوانيد از اين حلقه استفاده کنيد.»
مرد گفت: «پيشنهاد شما چيست؟»
طلافروش گفت: «اين را تقديم ميکنم: به اولين و آخرين عشقم. با اين کار شما ميتوانيد از اين حلقه بارها استفاده کنيد. من خودم هم همين کار را کردم!!»
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
چه خلوت ، چه ساکت ...
بیایید بچتیم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 91 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 91 مهمان ها)