در میخانه چشمت به گل گشته نگه واکن
خرابم کن خراب آبادی ویرانه اش با من
در میخانه چشمت به گل گشته نگه واکن
خرابم کن خراب آبادی ویرانه اش با من
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
پاشـُ بـرو .. دیـگـِ بـِ قـبرم سـر نـزن ..
ـــــــــ
هـــــــــــــــــــی بازم شکرت خدا
در حال حاضر 80 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 80 مهمان ها)