نقش او در دل چه زیبا می نشست
سنگ دل آیینه ی ما می شکست
نقش او در دل چه زیبا می نشست
سنگ دل آیینه ی ما می شکست
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تخصیره خودته ؛ میخواستی خودتو معرفی بکنی تا بهت محل بزارمنوشته اصلی توسط tandis_m
نزديك بودي ميومدم كمكت
تو توي نتم كه نباشي محل نميذاري
صابر مياد نويد ميره
نويد مياد صابر ميره
من فكر مي كنم چشم ديدن همو ندارن شما چطور ؟
عزیزم خودم میام ور دستت قول میدم 2تا شلوار بفروشی من شاهد باشم کارُ یاد بگیرم
فعلا این همسایمونو که آوردم بدک نیس ، باز باید باش کار کنم راه بیفته
آبرو شرفمو بردی اصنیه تعارفی زده من جدی گرفتم چش نداره ببینتم تازه اگرم جلو شما هنوز میگه بیا واسه ترس از آبروشِ
درست وقتی که وقت تو آزاد شده ، وقت من پر شده ...
بیرجند خوبه ، من بیرجند آموزشی بودم ؛ فقط دوره لامصب ...
یادش بخیر زمان ریگی رفته بودیم بیرجند ، دو ماه بعد گرفتنش ...
به قول بعضیا فدا بشم.
مدیونید فکر کنید صابرو میگم
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]چقدر جاش خاليه
لیوان چایی مگه آدمو حیوان میکنه؟
یه زمانی عشق حرمت داشت ...
دوست داشتن حرمت داشت ...
الان متن عاشقانه میزارن میگن حیوون بگو دوستت دارم هایت را ...
عجب دوره ای تو این زمونه شده
والا این نقل میتونه طولانی ترین نقلو از لحاظ زمانی به خودشش اختصاص بده ، دو سه روز پیش که اومده بودم تا اومدم جواب بدم کار پیش اومد رفتم ، سیوش کردم الان دارم جواب میدم ، یکی زنگ بزنه گینس جهانیم کنهصابرم اومده لاک زده ولی حرف نزده؟@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
آخونده داشت به صابر (تا نيستش از اسمش سواستفاده كنم) تَيمم ياد ميداد
وقتي دو دستش رو روي زمين زد گوزيد! ولي به روي خودش نياورد
وقتي تموم شد از صابر پرسيد: متوجه شدي؟
صابر گفت: ببخشين حاج آقا فقط يه جاش حاليم نشد اول دست ميزني زمين ميگوزي؟!! يا اول ميگوزي بعد دستت ميزني زمين؟!!!
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
شرلوک مینا
صابر کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
مخازه
والا از نظر من دختره حوصله نداره ، من که حوصله دارم ، دختره فقط دراز بکشه کافیه من خودم کارمو انجام میدم نیازی به حوصلش نرم
ياد يه خاطره افتادم
دو سه سال پيش زمستون داشتم سر ظهر يه تيكه خيلي كوچيك رو ورود ممنوع ميرفتم ( كاري كه به عمرم نكرده بودم) عجله داشتم دست بر قضا و از خوش شانسي من موتور پليس از روبرو اومد گفت بزن بغل خلاصه گواهي نامه و كارت و... بعد گفت به به عينكم كه نزدي.منم از اونجايي كه اصلا عينك طبي نميزدم و كلا فراموشم شده بود رانندگي با عينكم، فكر كردم عينك آفتابيمو ميگه با تعجب گفتم آخه آفتاب نيست كه . يارو يه لبخند مليح تحويلم داد گفت سركار خانم منظورم عينك طبيه، من مردم از خنده و اينجوري شد كه چون شاد شده بود جريمم نكرد
پ.ن: بعد ميگيم چرا واسه تركا جوك ميسازن خو همين كارا رو ميكنيم ديگه
دهنت سرویس ، با اختلاف بهترین جک این چن وقته
به به صابر جان خوش اومدي عزيزم
فدا بشم من
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
مرسی نقل
رونالدو بدشانس ترین بازیکن جهان!!!!
خیلی باحال گفتی خبكوفت نخند خو يادم نبود
حالا منم از همین میترسم... زیاد میرم تو جاده... پیش میاد که پلیس راه نگه میداره مدارک بررسی میکنه...
در خدمتم
شمع خود سوزی چو من در میان انجمن
گاهی اگر آهی کشد دلها بسوزد
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
مغازه ـت وای فای داره؟
این چه حرفیِ من که همون پست پ.ن زدم که شوخی کردم... اینجام که همه با جنبه ـن آبروت پیش کسی نمیرهآبرو شرفمو بردی اصن
درست وقتی که وقت تو آزاد شده ، وقت من پر شده ...
مو تو گینس مویرگی آشنا دارُم الان برات ردیفش میکنُموالا این نقل میتونه طولانی ترین نقلو از لحاظ زمانی به خودشش اختصاص بده ، دو سه روز پیش که اومده بودم تا اومدم جواب بدم کار پیش اومد رفتم ، سیوش کردم الان دارم جواب میدم ، یکی زنگ بزنه گینس جهانیم کنه
سوزم از سوز دل ریش
خندم از بخت بد خویش
گریم از دست بد اندیش
خواهمش بینم کم و بیش
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺧﺮﯾﺪﻡ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ، ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺷﯿﺸﻪ ﮔﻼﺏ، ﮔﺬﺍﺷﺘﻤﺶ ﺗﻮ ﯾﺨﭽﺎﻝ.
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﻫﻤﺸﻮﻥ ﺧﺎﻟﯿﻦ.
ﻣﯿﮕﻢ：ﭘﺲ ﮔﻼﺑﻬﺎﯼ ﻣﻦ ﮐﻮ ؟
ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﻣﯿﮕﻪ : ﺳﻔﺮﻩ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﻫﻤﺸﻮ ﺷﺮﺑﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻡ به ﻣﻬﻤﻮﻧﺎ، خیر ببینی ننه، ﻣﺠﻠﺴﻤﻮﻥ ﯾﻪ ﺷﻮﺭ ﻭ حال عجیبی ﺩﺍشت، آﺧﺮ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻌﺮﻩ ﻣﯿﺰﺩﻥ：
ﻳﺎ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﻇﻬﻮﺭ ﻛﻦ
نقل کیلومتری از راه رسید
اینجانب استاد بن و دلت در خدمت شما هستیم
در حال حاضر 116 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 116 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
