بیمارستان شهر ما
بیمارستان نیست لامصب کشتارگاست
بیمارستان شهر ما
بیمارستان نیست لامصب کشتارگاست
ساقي فرخ رخ من جام چو گلنار بده
بهر من ار مي ندهي بهر دل يار بده
ساقي دلدار تويي چاره بيمار تويي
شربت شادي و شفا زود به بيمار بده
باده در آن جام فکن گردن انديشه بزن
هين دل ما را مشکن اي دل و دلدار بده
باز کن آن ميکده را ترک کن اين عربده را
عاشق تشنه زده را از خم خمار بده
جان بهار و چمني رونق سرو و سمني
هين که بهانه نکني اي بت عيار بده
پاي چو در حيله نهي وز کف مستان بجهي
دشمن ما شاد شود کوري اغيار بده
غم مده و آه مده جز به طرب راه مده
آه ز بيراه بود ره بگشا بار بده
ما همه مخمور لقا تشنه سغراق بقا
بهر گرو پيش سقا خرقه و دستار بده
تشنه ديرينه منم گرم دل و سينه منم
جام و قدح را بشکن بي حد و بسيار بده
خود مه و مهتاب تويي ماهي اين آب منم
ماه به ماهي نرسد پس ز مه ادرار بده
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 118 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 118 مهمان ها)