صفحه 279 از 3874 نخستنخست ... 1792292692772782792802812893293797791279 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 2,781 به 2,790 از 38738

موضوع: ××× بـــــا جــنبـه هـــا ×××

  1. #2781
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234

    ﻣﻌﻠﻤﻪ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﻭﺍﺣﺪ ﭘﻮﻝ ﺍﺳﭙﺎﻧﯿﺎ ﭼﯿﻪ ؟
    ﺷﺎﮔﺮﺩ ﻣﯿﮕﻪ : ﺩﻭﺭ
    ﻣﻌﻠﻤﺶ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻪ : ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺭ؟؟؟؟
    ﻣﯿﮕﻪ : ﺁﺧﻪ ﺧﺎﻟﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺳﭙﺎﻧﯿﺎ 5 ﺩﻭﺭ ﺩﺍﺩﻡ
    ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺖ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﻢ |:
    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  2. 14 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  3. #2782
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234
    من موندم چرا دخترا از کــ.یر میترسن
    کــ.صــــــــــخلا این که نمیخواد شمارو بخوره
    شما میخواین اینو بخورین‌ツ

    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  4. 13 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  5. #2783
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234

    قدیما دوروز میرفتی مسافرت•••،

    برمیگشتی میدیدی دختره شوهر کرده•••
    ®
    ®
    ®
    ®
    ®
    ®
    ®
    ®
    ®
    ®
    ®
    ®
    اون وقت من ۲۴ ماه مرز خدمت کردم•••،

    ۶ماهم اضافه خوردم•••

    اون اواخر خدمتم گیر نیروهای آمریکایی افتادم تو عراق•••

    سه سال منو بردن ابوغریب•••

    بعدش داعش اومد مارو برد سوریه•••

    یه مدتم دسته بوکوحرام نیجربه اسیر بودیم•••

    یه مدتم مفقود الاثر••• :||

    بعد از ده سال اومدم ایران•••،

    دیدم دختره هنوز عین بز نشسته با لبخند منتظرمه••• :||

    شوهر نیست••• :||

    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  6. 15 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  7. #2784
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234
    دمه مادربزرگم گرم دوس دخترامو میوردم خونه
    یه عروسمی میگفت به دختره
    که دختره جوری بهم میداد که نگو
    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  8. 13 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  9. #2785
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234
    عاقا میخوام یه چرت بخوابم
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    لعنت بر پدر و مادر کسی که از حساب من پول برداره
    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  10. 15 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  11. #2786
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234
    فک کنم سوم ابتدایی بودم
    تو مدرسه اعلام کردن ک نفری 50 تومان بیارین فردا می خوایم اش بدیم
    کاسه هم با خوتون بیارین
    هر کی کاسه نیاره اش نمی دیم بهش
    منم ک عاشق اش رشته بودم
    خلاصه فردا شدو بردم 50 تومن رو دادم به مدیر
    مادر جـــ.نده

    خوشحال داشتم تو حیاط مدرسه انتظار اش رو می کشیدم ک ک اعلام کردن به صف بشن می خوایم اش بدیم
    سریع دوییدم از کیفم کاسم رو بردارم بیام ک یهو دیدم کاسه نیست (کاسه رو دزدیده بودن )
    خلاصه کلی گریه کردم
    رفتم به مدیر گفتم اقا کاسه مارو دزدیدن میشه به ما اش بدین ؟؟
    گفت نه برو بدو بدو از خونتون کاسه بیار
    چه بارونی هم میومد
    زیر بارون نیم ساعت تا خونه دوییدم کاسه برداشتم
    نیم ساعت هم تا خود مدرسه عین اسب دوییدم
    تا رسیدم دیدم اش تموم شده
    رفتم اتاق مدیر گفتم من کاسه اوردم ولی می گن اش تموم شده
    گفت خو چیکار کنم برو گمشه سر کلاست
    یه قابلمه اش رو میزش بود
    گفتم نمیشه از اش خودتون بدین ؟؟ تورو خداااا ؟؟
    با خط کش اهنی دویید سمتم زد پشت گردنم
    گفت مگه نمیگم برو گمشه سره کلاست ؟؟؟
    هر چقد زدتم نرفتم گفتم من اش می خوام
    دویدم سمت قابلمه اشش تا اومدم بردارم ریخت زمین
    گرفت انداختتم انباری درم بست
    گریه می کردم می گفتم من اش می خوااااام
    مادر جــ.نده هااا
    اش منو بدید
    خلاصه انقد دادو بیداد گردم ک در اوردنم دوباره زدن
    من همینطور ک بی حال افتاده بودم زمین می گفتم اش اش اش
    خلاصه زدنم انداختنم تو حیاط
    گوشه حیاط داشتم گریه کنان می گفتم اش منو بدید
    کـــ.ص ننه ها

    تا این ک زنگ زدن بابام اومد مدرسه ک اخراجم کنن
    بابام تا اومد منو تو اون وضعیت دید رفت واسه مدیر قاطی کرد ک یا اش بچه من رو می دین یا اینجارو رو سرتون خراب می کنم
    خلاصه مدیر دید بابام از خودم بیلمز تره رفت نمی دونم از کی اش گرفت اورد واسم
    دوباره زدم زیر گریه گفتم این کشکش کمه
    دیگه اوضاع طوری شده بود ک مدیر یه گوشه داشت گریه می کرد منم اش می خوردم
    اخه می دونین چیه ؟؟؟ من اش خیلی دوس دارم
    نکته اخلاقی : هیچ وقت از حقتون نگدرین
    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  12. 14 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  13. #2787
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234
    چند رووز پیش یه عروسی دعوت بودم
    از اون عروسی
    کــ.یریا
    ک سینی میارن جلوت می گن پول بده
    خلاصه منم نمی دونستم عروسیشون این مدلیه هیچی پول با خودم نبرده بودم
    مرد سینی به دست داشت نزدیک میز ما میشد
    منم مونده بودم چیکار کنم
    سریع پاشدم رفتم دستشویی
    نیم ساعت تو دسشویی موندم اومدم دیدم پول جمع کردن تموم شده
    یه لبخند
    کیــ.ری
    از روی رضایت و زرنگی و باهوشی زدم ... رفتم نشستم
    همینجور ک نشسته بودم یهو یکی از پشت زد به شونم
    برگشتم دیدم همون
    کــ.سکش
    سینی به دسته / گفت ببخشید ما داشتیم پول جمع می کردیم شما نبودید
    چقد پول می خواین به این زوج جوون کمک کنین ک اشیانشون رو بسازن ؟؟؟
    (تو دلم گفتم ای کیــ.رم تو اشیونشون // یکی دیگه می خواد کــ.ص بکنه من باید کمک کنم )

    گفتم ببخشید من نمی دونستم عروسی شما این مدلیه پول نقد با خودم نیوردم /بعد شام می رم از عابر بانک می گیرم تقدیمتون می کنم
    گفت باشه دستتون درد نکنه
    دوباره همون لبخند
    کــ.یریه
    رو زدم از این همه با هوشی و زرنگی
    خلاصه دیگه نزدیکای شام بود ک یهو دیدم مرد سینی به دست
    کـ.سکش با لبخند تخــ.میش داره میاد سمتم

    گفت دوست عزیز ؟؟
    گفتم جانم ؟؟؟
    گفت دیگه لازم نیست تا عابر بانک برین
    گفتم چطور ؟؟؟
    یهو از زیر خشتکش یه دستگاه کارت خوان در اورد گفت بفرمایید
    (تو دلم گفتم ای کیــ.رم لای سیبیلات کــ.سکش ولم کن دیگه )

    یهو قش کردم کف بالا اوردم
    سریع بردنم اشپزخونه تالار بهم اب قند اینا دادن
    پاشدم دیدم کسی نیست /الان وقتشه ک جیم بشم
    پاشدم همچون یوز پلنگ در حال انقراض دویدم
    لاشــ.ی نذاشت شام بخورم
    الان چند روز همش توهم می زنم مرد سینی به دست پشت سرمه
    ینی می خوام بگم این رسما ک پول جمع می کنن تو عروسیا خیلی
    کیــ.ری بازیه :|
    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  14. 14 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  15. #2788
    فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    5,589
    تشکر
    8,347
    تشکر شده : 20,562

    خدا دوست دختر لوس و کــ*ونی نصیب ادم نکنه....
    ,,
    ,,
    ,,
    ,,
    ,,
    ,,
    ,,
    دختره نفهم ب کیــ*رم میگه جوجو..
    بعد برداشته براش پیرهن دوخته...
    حالام گیر داده داره باهاش خاله بازی میکنه....
    میترسم بخواد بهش چای بده








  16. 12 کاربر مقابل از P!nk Rose عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  17. #2789
    فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    5,589
    تشکر
    8,347
    تشکر شده : 20,562

    كولر ما بيماري جنــ*سي داره،
    .
    .
    .
    .
    .
    تا زيرش نخوابي خنكت نميكنه ديوس!!!!!!!!!!!!!








  18. 13 کاربر مقابل از P!nk Rose عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  19. #2790
    فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    5,589
    تشکر
    8,347
    تشکر شده : 20,562

    ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻣﯿﮕﻪ:
    ﺩﯾﺸﺐ ﻻﯼ ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎﯾﯽ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯼ؟
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    . ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ : ﻣﺎﮐﺎﺭﻭﻧﯽ.
    ﺩﺧﺘﺮ:ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ۱ ﺩﻭﻧﻪ ﺑﻮﺩ.
    ﻣﺎﺩﺭﻩ: ﻗﺮﺑﻮﻧﺶ ﺑﺮﻡ ﺗﮏ ﻣﺎﮐﺎﺭﻭﻧﻪ.������������������������� �����بگی شنیده بودم با لگد میرم حلقومت








  20. 11 کاربر مقابل از P!nk Rose عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


صفحه 279 از 3874 نخستنخست ... 1792292692772782792802812893293797791279 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 181 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 181 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •