حواست بهش باشه اذیتش نکن اونجا....
مطلب خیلی سنگین بود رگ به رگ شد کمرم
مرسیتا ببینیم چی میشه 3 4 تا گزینه هست جوری شده که شب دیر خوابم میبره از مشغله فکر....اما خب روزا خوبه خوش میگذره
بی تعارف هم بگم اومدی تهران ندا بده بودی خوشحال میشیم ببینیمت مسیرت سمت شرق افتاد
کار کاسبی هم مهر ماهه طبیعیه اول پاییزه بهتر میشه![]()
اگه بازار بهتر نشه دهنت سرویسه![]()
جمال کعبه مگر عذر ره روان خواهد
که جان زنده دلان سوخت در بیابانش ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
میای دارم چو جان صافی و صوفی میکند عیبش
خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
محمد معتمدی - صوفی![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
مشورت بگیر دادا ، شنیدن حرف بقیه ضرر نداره
فدا بشم چشم حتما ، راستش دوشنبه میخوام بیام اما کار زیاد دارم فکر نکنم بتونم جای خاصی برم ، ایشالله هماهنگ میکنیم سری بعد با نوید میام پیشت
کلا بازار دهن سرویسیه
طبیعیه چون تغییر فصل داریم میدیم الان نمیشه لباس گرم پوشید نه میشه لباس آستین کوتاه خرید ، باید یه مدت بگذره تا هوا سرد شه تا مردم شروع کنن به خرید لباس گرم ، منم بیام این هفته لباس گرم تهیه کنم.
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
صابر ساپورت پسرونه هم داری ؟
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
عـاقا یکی دیگه از فانتزیهام اینه که
با عـامریکا جنگ بشه.منم که تو لوتی بودن شهره عام وخاص باشم تو محــل برم اسم نویسی کنم(حالا مشخصات من،اسمم عباص باشه ،معروف به عباص ژانگـولر..قد بلند،موهای فرفری و سیبیل،یه شلوار 6 جیب و یه خطــ چاقو افتاده باشه رو صورتم)
روز موعود برسه و میان تا مارو با اتوبوس اعزام کنن خط مقدم،بعــد یه دسته گله لاله از بلوار بدزدم و قایمکی برم تهه کوچه تا با عشق اول و عـاخرم خدافظی کنم
من:شهنــاز اومدم بگم حلالم کن،میدونم من لیاقتتو نداشتم ولی خعلی میخوامت
(شهناز دختر حاج محمود، همسایمون،همون که چادر سفید گل گلی میپوشه،تپله و ابروهای پیوندی داره و یه خال رو چونش داره)
شهنار که داشت عاروم اشک میریخت میگه:نرو،من بدون تو چیکار کنم
من:نه باس برم و نذارم پای این اجنبی ها برسه به این خاک
بگم حلالم کن و برگردم و برم..
دیگه بریم و برسیم به خط مقدم،به تفنگ زنگ زده با چهار تا نصفه گلوله بهمون بدن تا بریم با نیروی ویژه آمریکا بجنگیم(Marine )
بعد تو عملیات ولفجر 678 باشیم که یهـو دشمن مارو غافلیر کنه و هیچ راه فراری نداشته باشیم..
بعد فرمانده بیسیم بزنه:از ذولفغار به مرکز،ما نیاز به نیرو داریم،نیروی دشمن مارو محاصره کرده
بیسیم مرکز:از مرکز به ذولفقار متاسفانه ما نیروی کافی نداریم،باید 2 ساعت صبر کنید
بعد فرمانده(سید) که نا امید شده باشه،بگه بچه ها اینجـا عـاخر خطه،بچه ها عجرتون با عـاقا
بعد یهـو حاجی(اون یکی فرمانده) بگه:یه راه دیگه هم هست،ولی میدونه مینه و باس میدون رو باز کنیم وگرنه کمـر بچه ها میشکنه و تار و مار میشیم
یهـو سکوته عجیبی بین بچه ها حکم فرما بشه و کسی حرف نزنه
یهـــو من پاشم و بگم:من میرم سید
سید:نههه عباص،تو آرزو داری،پس دختر حاج محمود چی؟پس مادر مریضت چی؟پس کی دله رزمنده هارو شاد بکنه؟
من:نه ســید،من سنگـامو با دله خودم باز کردم،هیچی واس از دس دادن ندارم،تازه حاج محمود میاد دخترشو به یه لات میده؟
این پلاکـ منو بیــگیــر و بده به شهنـاز و بـوگــو همیشه تو قلبه عـاسو پاسمه
بعـد همینجور که همه مات و مبهون منو نگاه میکنن
یه لبخند غمگین به همشون بزنم و دوان دوان برم سمت میدان مین.
همینجور که سید داره گریه میکنه و یهــو صدای انفجـار بیاد و سیـد بگه:انا لله و انا الیه راجعون
و از اون مخمصه فرار کنن و کمر دشمنو بشکونن و تو اون عملیات پیرزو شن و اون عملیات ماندنی بشه تو تاریخ ایران
هیجی دیگه،یه کوچه بنامم بزنن و کل خانوادم تا سالیان سال از شهادت من استفاده کنن و حقوق بگیرن،کار پیدا کنن و برن دانشگاه و ...
خودم بغض کردم لامصبا،حداقل اینجوری به یه درد خوردم
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 285 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 285 مهمان ها)