اینجا هم بشدت شلوغ بود بیرون از شدت شلوغی عادم خجالت میکشید برگرده بیاد خونهنوشته اصلی توسط special
دوستان جاتون خالی بودامروز فوق العاده شلوع بود بیرون و خیلی خوبه
6 تا لیوان شربت خوردم 1 استکان چایی
چه آماری میدادن ملت رفتیم تو کارشون تا ببینیم سعادتی نصیبمون میشه یا نه
هر چی شربتاشونو تعارف کردن بر نداشتم ؛ لنتیا با یه شربت دادن میخواستن ثواباشونو بکنن برن بهشت حوریا رو بکنن ؛ من در حد توانم نذاشتم برن بکنن
و آمارها بود که به نیت فلان فلان هی رد و بدل میشد
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
یه عکس دسکتاپی زیبا
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
پ.ن: پیش از باز کردن لینک قید حجمتان را بزنید
نگران منی که نگیره دلم
واسه دیدن تو داره میره دلم
نگران منی مثل بچگی هام
تو خودت میدونی من ازت چی میخوام
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
خیلیم آقایینوکرم صابر جانطولانی بود نقلت دیگه نقل نگرفتم
بازم میزارم آهنگ اون 1973 هم خیلی ملایم خوبه بعد این همه سال من هنوز گوشش میدم
این یه چی دیگست همونیه که من دوسش دارم ...
مخصوصا نقطه اوجش ...
stay with me . . .
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
انقدر از شلوغی و آمار دادن تعریف نکنید
من اینجا فلجم دقت داشته باشید مریض اینجاست
آهای مخاطب خاص دیگه همه چی دست شماست
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
چیزی که مهمه، طرز غذا خوردن، سلام و تعارف ، معاشرت، لاس زدن با زن مردم، رقصیدن، خنده های تو دل برو و مخصوصاً پرروئی را یاد بگیر. دوره ما این جور چیزها باب نبود، نان را به نرخ روز باید خورد...
صادق خان هدایت
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
تعدادى از رازهای خونه داری
.
وقتی دارید یخ بر میدارید،
اگه یک یخ افتاد،
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
با پا بزنین بره زیر یخچال!!!
.
و
اگه رو فر ش یه پارچ آب ریختین...
در کمال خونسردی یه بالش بزارین روش تا خودش خشک شه
و
اگه نمک ریختین
دیگه خودتون میدونین که! با دست بزنین پخش وپلا شه
و در آخر
اگه فلفل ریختین،
اینجا چون بو میده باید ترکیبی عمل کنید
اول بزنید پخش و پلا بشه بعد دو لیوان آب بریزین روش ، بعد بالش بزارین روش
تا نکات خانه داری دیگر خدانگهدار
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
صابر آهنگی که دادم رو گرفتی ؟
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
رسول جات خالی بود تو بیمارستان ( منشی های ناز ، دکترهای ناز )
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
آره گرفتم دادا
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 107 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 107 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
