طرف برادرشو نصیحت میکرده میگه وقتی ازدواج کردی اقتدار داشته باش ، مثل من !
دیشب به زنم گفتم باید ساعت یازده آب گرم باشه ، اونم آبو گرم کرد !
داداشش گفت ساعت یازده آب گرم میخواستی چیکار ؟
گفت : آخه پوستم حساسه نمیتونم با آب سرد ظرف بشورم
طرف برادرشو نصیحت میکرده میگه وقتی ازدواج کردی اقتدار داشته باش ، مثل من !
دیشب به زنم گفتم باید ساعت یازده آب گرم باشه ، اونم آبو گرم کرد !
داداشش گفت ساعت یازده آب گرم میخواستی چیکار ؟
گفت : آخه پوستم حساسه نمیتونم با آب سرد ظرف بشورم
فقط یه جوک میزارم.نمیدونم شنیدین یا نه.خودم خیلی خندیدم:
طرف میره آمریکا خونه برادرش، توالت فرنگی بلد نبوده
یواشکی تو گلدون میرینه خاک میریزه روش
بعد از برگشتنش به ایران برادرش زنگ میزنه میگه: ممد فقط بگو کجا ریدی؟
سه تا خونه عوض کردم ولی هنوز بوی گُهت میاد.
سلام العلیکم
چه بگویم نگفته هم پیداست/غم این دل مگر یکی و دو تاست...
بزرگترین دستاورد مدرسه تو این سالها این بود که اجازه دادن دخترا سیبیلاشونو بردارن ابروهاشونم تمیز کنن...
لامصب ده سال قبل عین هالووین بود
من شخصا چند بار از حمله گََله زامبيا فرار كردم بعدش فهميدم مدارس تعطيل شده
تو فیلما میدیدم پدره میره بچه رو بزنه
مادره خودشو سپر میکنه برام عجیب بود...
بابام منو میزد مادرم در نقش مربی ظاهر میشد کنار رینگ
داد میزد هوگ چپ ، بزن زیره گوشش،با لگد بزن...
داستان کوتاه:
ﭘﺴــﺮﯼ ﺍﻭﻣﺪ ﯾﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺗﺎ ﺷﺪﻩ گذاشت ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﺵ و ﺭﻓﺖ!
ﺩﺧﺘــﺮﻩ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺧــﻮﺩﺵ ﮐﻠﻨـــﺠﺎﺭ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﻏﺬ رﻭ برداره ﯾﺎ ﻧﻪ ؛ ﺁﺧﺮ ﺍﻭﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷــﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻻﯼ دفترش...
ﺷﺐ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﺩش ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺍﯾــﻦ ﭘﺴﺮ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﺁﻏﺎﺯ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺷﺒـــﺨﺘﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﯾﺎ نه؟ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﺭﯾـــﺎ ﺯﺩو ﮐﺎﻏﺬ رو ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﮐﻤــﺎﻝ ﺗﻌﺠﺐ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏــﺬ ﺑﺎ ﺧﻂ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ:
" کـــاپوچینـو رو با نی نمیخورن بــزغاله "
ﻃﺮﻑ ﻣﯿﮕﻪ: ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ ﮐﺮﺑﻼﺳﺖ...
ﻣﯿﮕﻦ: ﺑﻪ ﺑﻪ ، ﮐﯽ ﻛﺮﺑﻼ ﺭﻓﺘﯽ...!؟
ﻣﯿﮕﻪ: ﻣﻦ ﻧﺮﻓﺘﻢ که ، ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﯾﮏ ﻣﺎﻩ ﺯﻧﻢ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ...
در حال حاضر 162 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 162 مهمان ها)