تو آرایشگاه رفیقم نشسته بودم تا اون یکی رفیقم ( حریف تمرینیم) بیاد و بریم تمرین ...
یه پســره اومد .. یه صورت زد و یه تراول پنجــاهی داد به رفیقم ..
گفت زیاده و اون گفت بقیش مال خودت ...
رو به من کرد و گفت بدنسازی کار میکنی ..
گفتم : آره ..
گفت : منم هی میخوام بیام تمرین تا شکمو آب کنم ولی وقت نمیشه ..
دیروز از کالیفرنیا اومدم .. قبلش رفته بودم بازی والیبال ایرانو ببینم ...
اومدم دیدم بابام واسه تولدم پورشه خریده ... حال نمیکنم با پورشه ...
حالا منم تو دلم میگم کمکــُــ.سبگو خالی بند ...
یهــو آیفون 6 در آورد و عکساشو تو آمریکا نشون داد :|
یه عــالمه عکس با علی دایی و کسایه دیگه هم داشت ...
مــن :|
رفیقم :|
قشر ضعیف جامعه :|
ابی در حال لاپایی زدن به کامران و هومن :|
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
حداقل دارین مشاعره میکنین یکی ی میده نفر بعدی با ی شروع کنه یکم جذابیتش بیشتر شه ، حالا البته هر جور خودتون صلاح میدونین
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
پشت این نقاب یک جسم وجود نداره, یک آرمانه و آرمانها فراتر از آن هستن که بمیرن.
پشت این زن یه باسن متبرک است این است آرمان اصلی ما و هم نسلان ما (تقدیم به بانوی عشق و هوس الکسیس تگزاز )
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
من اسیرم تو فقط لحظه ی مردن من
میتونی وا کنی این یوغو از گردن من
![]()
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
در حال حاضر 6 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 6 مهمان ها)