حال من مثل جوان هاي دبيرستاني ست
رشته ام سخت ترين تجربه انساني ست
گوشه ي چشم تو،يك پا و دو دستم بالاست
عشق در مدرسه مان وسوسه ي شيطانيست
من عقب ماندم از اين درس كه انسان همه است
حس نسبت به توام،مرحله ي جبرانيست
زنگ ورزش كه كنارت بدوم كوتاه است
زنگ ديني كه تو پرهيز كني طولاني ست
ادبيات غزل هاي من از شيراز است
حكمت هندسه ي چشم شما يوناني ست
تخت جمشيد كه زيبايي تو در ان نيست
زنگ تاريخ فلاكت زده ي ايراني ست
جبر سخت است و نمي فهمم و بيزارم از ان
زنگ ما مي خورد و مرحله ي پايانيست
امتحاني نگرفتي تو و مردود شدم
اينهمه فاصله ،تعطيلي تابستاني ست