ممنون محمد جان
خوار فانتزی رو چسبوندی به دیوارنوشته اصلی توسط rebasss
یکی از فانتزیام اینه که دختر همسایتون تو لاین مخ رسول رو بزنه بعد رسول رو بتیغه بعدش با پولی که تیغیده از رسول یه بوتیک بزنه و یه برند بزنه که تو خاورمیانه از همه برندها بالاتر باشه اسم برندشم بزاره کوشی بشه رقیب برند گوچی بزن دهن استکبار جهانی و سلطه جهانی غرب رو سرویس کنه ، بعد اینا به کنار بیاد بگه پیمان بیا چندتا عکس از بوتیکهای زنجیره ای من بگیر بزار تو تاپیک با جنبه ها دهن صابر هم سرویس شه پیمان هم با همراه کمال این میل رو قبول بکنه بعد بری ببینی حسین داره واسه دختر همسایتون فروشندگی میکنه و داره به مینا جنس میفروشه آما مینا بعد از شیش ساعت پرسیدن انواع تیشرت ها آخر سر با نامردی تمام از اون نامردیا که نمیشه وصفش کرد هیچی نخره (حالا ممکنه بعدا یه فایل صوتی واسه حسین بفرسته به این مضمون که ببخش نامرد بازی در آوردم و اینا)
بعد تو عکسو بیای بزاری تو این تاپیک و داغ رسول تازه بشه و دیگه از همه زنای شاغل بدش بیاد و دو تا فوش خوب بده به عمه دختر همسایتون ، بعد عمه نوید حسین رو تو عکس ببینه عاشق چاک سینه ی حسین بشهو پیشنهاد بی شرمانه به شیخ بده بگه منو طلاق بده وگرنه بهت خیانت میکنم ، شیخم بگه حتا سر سوزن هم فکرشو نکن به هیچ وجه مِن الوجوه (فک کنم اشتباه نوشتمش
) امکان نداره طلاقت ندم و عمه نوید بره با حسین عروسی بکنه و دخی مینا بیاد تو مجلس حسین و عمه نوید گیتار بزنه بایلاندو بخونه به حدی که انریکه بیفته به پای دخی مینا بگه من اسپانیایی هستم من خاک پای همه ایرانیا هستم و اینا و خیلی حرفای دیگه ، آتی و آزاده هم با هیکل گردشون که شبیه توپ هستش محفل رو سرد کنن طوری که شاهین بگه بشینین تا شوتتون نکردم ؛ تو هم همونجا احساساتی بشی بگی دختر همسایه جان ، عشقم میشی؟
اونم بگه په فک کردی اون همه گل رو کی مینداخت تو حیاطتون ، شیفتت بودمو هستمو خواهم بود ؛ بعد تو بفهمی که پول اون گلها رو هم از رسول تیغیده ...
پوریا جونم هم بیاد دست عارمین رو بگیره و کلی عشوه بریزه با حال ندارش و دل ناشاد میلاد رو شاد بکنه ...
نمیخواستم بگم ولی میگم نوید یه پورشه از عمش واسه جوش آوردن این وصلت سلفیده
منم برم یه گوشه بشینم و یه ماربلو کــ.ون قرمز آتیش کنم فک کنم به خیلی چیزا و بگم . . .
پ.ن آخر داستان رو پایان باز هستش ، که واسه این پایان باز جایزه بهترین پایان باز رو از اصخر فرهادی گرفتم .
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] @[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] @[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] @[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] @[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] @[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] @[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] @[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] @[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] @[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]@ @[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
@Amme Navid
@Dokhtare Hamsaye Peyman Ina
من رو با شیخ شورت دزد در نندازید
عمه نوید تو حلق شیخ
بعدم نامردی هایی که مینا سر خودت اورده رو با فانتزیات سر من در نیار
یه عکس از دور هم بگیری ما قبول میکنیممیخوای بیوفتم گوشته زندون آب یخ بخورم ؟؟
نشونمون بده این تحفه رو
خوبی تو؟خوار فانتزی رو چسبوندی به دیوار
امتحانات در چه حاله رفیق؟
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
نه بازم مساوی نشدپسرونه فروشي تو هم شد مثل بچه خوشگلاي من
اگه چشمات منو میخواست تو نگاه تو میمردم
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
من یه رنگ توی پالت نقاشیم کم دارم، اونم خون دشمنامه...
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 31 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 31 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
