دوستم میگه:
الان از کنکور اومدم خونه
دیدیم یه عالمه عن دارم
این نشونه خوبیه یعنی رو ورقه احیانا کاری نکردم
به امید موفقیت @[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
چون زبان متصل به دل بودمنوشته اصلی توسط MrCrow
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
و آن که اینکار ندانست در انکار بماند
راز دل یک به یک بیانم کرد
بس کن ای دل که در بیان ناید
آن چه آن یار مهربانم کرد
تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
لااقل شب های جمعه دست از این عادت ماهیانه تان بردارید ...
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
اگه پای آخوندا به فیسبوک باز شده بود الان ۸ جلد تفسیر الفیضبوک مشتمل بر ۱۱هزار حدیث و روایت در باب پست و لایک و احکام آن روانه بازار کتاب شده بودنمونش:
همه ادمین ها بالای 10 تا لایک شامل خمس و زکات خفن خواهند بالا بود ولا غیر،، کتاب التفسیر الفیسبوک،، صفحه سوم خط 5.. تالیف: محمد بن فیسبوک باز
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
ﭼﺮﺍﺳــ.ﻮﺗﯿﻦﭘﺸﺘﺶ ﭼﻨﺘﺎ ﮔﯿﺮﻩ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﺑﺸﻪ ﺳﺎﯾﺰﺵ
ﺭﻭ ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩ ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺷﺮﺕ ﻣﺮﺩﺍ ﮐﻪ ﻣﺤﺘﻮﯾﺎﺕ
ﺩﺭﻭﻧﺶ ﻗﺎﺑﻠﯿﺖ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺳﺎﯾﺰ ﺩﺍﺭﻩ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺁﭘﺸﻨﯽ
ﻧﺪﺍﺭﻩ؟؟
حقوق ما مردا هیچوقت رعایت نشده
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
شهر شلوغی که خودت را گم کنی تویش
شهری که هی زیر دماغت می زند بویش
خاموش، ته سیگارها افتاده هر سویش
دارد نگاهت می کند چشمان ترسویش
دیگر چرا غم می خوری؟ حالا که تهرانی
بر پشت بام خوابگاهم، ساعتِ 8 است
پیراهن و شلوار خیسم داخل طشت است
دنیایم از چیزی لزج انگار آغشته ست
چیزی که در من به زمان حال برگشته ست
هی فاطمه! از اینکه اینجایی پشیمانی؟
پشت طناب رخت ها با برج میلادم
مثل زنی که خواستی، بغضم ولی شادم!
یک روسری ِ بی خیال ِ رفته بر بادم
رو شد تمام دست، با برگی که افتادم
پاییز هم خوب است با شب های بارانی
از بندهای شهر «تو» خود را می آویزم
چسبیده به یک گوشه ی دنیا همه چیزم
چسبیده ام به واقعاً «تو» با همه چیزم!
دلتنگی ام را توی آغوش «تو» می ریزم
دیگر نباید «تو!» مرا با شک بترسانی
یک مشت بغض و خاطره با عشق در جنگ است
تنهایی ام با غربت تهران هماهنگ است
نه! برنمی گردم به شهری که پر از سنگ است
هرچند مشهد هم دلش مثل دلم تنگ است
اما چه باید کرد با این شهر سیمانی؟!...
دکتر فاطمه اختصاری
ویرایش توسط Milik : 06-12-2015 در ساعت 12:53 PM
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
خلاقيت تا چه حد آخه
آه فاطمه !!!شهر شلوغی که خودت را گم کنی تویش
شهری که هی زیر دماغت می زند بویش
خاموش، ته سیگارها افتاده هر سویش
دارد نگاهت می کند چشمان ترسویش
دیگر چرا غم می خوری؟ حالا که تهرانی
بر پشت بام خوابگاهم، ساعتِ 8 است
پیراهن و شلوار خیسم داخل طشت است
دنیایم از چیزی لزج انگار آغشته ست
چیزی که در من به زمان حال برگشته ست
هی فاطمه! از اینکه اینجایی پشیمانی؟
پشت طناب رخت ها با برج میلادم
مثل زنی که خواستی، بغضم ولی شادم!
یک روسری ِ بی خیال ِ رفته بر بادم
رو شد تمام دست، با برگی که افتادم
پاییز هم خوب است با شب های بارانی
از بندهای شهر «تو» خود را می آویزم
چسبیده به یک گوشه ی دنیا همه چیزم
چسبیده ام به واقعاً «تو» با همه چیزم!
دلتنگی ام را توی آغوش «تو» می ریزم
دیگر نباید «تو!» مرا با شک بترسانی
یک مشت بغض و خاطره با عشق در جنگ است
تنهایی ام با غربت تهران هماهنگ است
نه! برنمی گردم به شهری که پر از سنگ است
هرچند مشهد هم دلش مثل دلم تنگ است
اما چه باید کرد با این شهر سیمانی؟!...
دکتر فاطمه اختصاری
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
واکنش دخترا پس از گرفتن کارنامه：
.
سی سی تو چند شدی؟
.
19/88
.
تو چند شدی فاطی جون؟
.
19/97
.
وای گند زدیم بیا بریم خونه شما گریه کنیم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا پسرا
.
ممد چند شدی؟
.
11دادا
.
افرین خیلی خوب بردی
.
تو چند شدی اسی؟
.
10
.
ایول ترکوندیم باید بریم جشن بگیریم بیا بریم قلیون بزنیم
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 69 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 69 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
