یه ترکیب نامعقول بنام دوغ گازدار ساختن که نه بخاطر گازش میشه تکونش داد،نه بخاطر ناهمگن بودنش تکون نداد بعد دم از نانو و انرژی هسته ای میزنن
یه ترکیب نامعقول بنام دوغ گازدار ساختن که نه بخاطر گازش میشه تکونش داد،نه بخاطر ناهمگن بودنش تکون نداد بعد دم از نانو و انرژی هسته ای میزنن
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
كسیكه اخــ.تلاس ميكنه از سگ پستتره چون سگ شكارچی شكارشو واسه صاحبش مياره وخيانت در امانت نميكنه…حالافهميدن چرابعضی اختــ.لاسا رو ميشه؟
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
مورد داشتیم
8 سال با تمام قوا رید تو همه ارکان مملکت،
خودشو و اطرافیاش هم تا می تونستن خوردن و دزدی کردن،
بعد ناهار از خونه میاورد که غذای دولت رو نخوره
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
دیشب رفتم کفش خریدم 90 تومن. با کارت بانک ملیم کارت کشیدم...
اس اومد مبلغ 950،000 کسر گردید .
اون 5000 تومن اضافیشم
شیرینی کفشته.
مبارک باشه خیلی قشنگه!
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
جوانی نزد شیخی آمد دستی بر موی خود کشید و گفت:
یا شیخ موهایم در حال ریزش است میترسم کچل شوم و قیافه ام کــ.یری شود...
شیخ فرمود: به تخــ.مم!!!!!!!
جوان گفت: کــ.سکش اومدم اینجا نصیحتم کنی این چه کــ.س گفتنیه آخه...
شیخ دستی بر پشم کــ.یرش کرد و گفت کیـ.رم هم ریزش مو دارد...!
جوان که حسابی کــ.سخل شده بود شیخ را گرفت و خشک خشک گــ.ایید و فرار کرد.....
به مقصد آمریکا.....
ده سال بعد جوان کچل شد و همه رو گــ.ایید...!
آری او همان كچله س كه تو فيلم ســ.وپرا همه رو ميكنه....!!
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻣﺮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ ﭘﺪﺭﺷﻪ ......
ﺍﺧﺮﯾﺸﻢ ﻫﻤﺴﺮﺷﻪ
.
.
.
.
.
ﺣﺎﻻ ﺩﯾﮕﻪ ﻭﺳﻄﺎﺵ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺲ ﺑﺎﺑﺎ ، ، ، ، ،
ﺑﻘﯿﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺭﺍﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺮﺍ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ
.
ﻭﺍﻻ
ﻣﮕﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺮﯼ ﺟﺎﯾﯽ ﺍﺯﺕ ﻣﯿﭙﺮﺳﻦ ﺑﺎ ﺍﻻﻍ ﺍﻭﻣﺪﯼ ﯾﺎ ﭘﻮﺭﺷﻪ؟ !! ؟ ! ؟؟...
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
تو که جامه میدرانی
به خدا که میتوانی
به زمان بی زمانی
ببری به لامکانم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
پرواز بال نمیخواهد...
.
.
..خــ.ایه میخواد.
.
.
.
.
.هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران...
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
دو تا دوست بودند که جفتشون لال مادرزاد بودن.اینا بعد یه مدت به خاطر مسایل شغلی مجبور میشن از هم جدا شن و هر کدوم برن یه جا ! یکی میره آفریقا یکی میره اسپانیا…
بعد از ده سال همدیگرو میبینن ! اونی که رفته بوده آفریقا دیگه لال نبوده . دوستش با زبون اشاره ازش میپرسه : ”تو چجوری حرف میزنی ؟”.
طرف جواب میده :"تو جنگل های شمال آفریقا یه قبیله ای هستن که اگه سی و دو روز اونجا بمونی کامل درمانت میکنن !”. دوستش بلافاصله وسایلو جمع میکنه فردا صبحش راهی آفریقا میشه …
میره و اون قبیله رو پیدا میکنه . به مردم قبیله میفهمونه که لاله اونا هم میرن یه مرد هیکلی و گنده به اسم “دکتر” رو صدا میکنن.
دکتر میاد به یارو میگه:" بخواب رو تخت ”. بعد لباساشو در میارهکــ.یرشوتا ته تو کــ.ون یارومیکنه.یارو از درد داد میزنه :”آآآآآآآآ" . اینو که میگه دکترکیــ.رشومیکشه بیرون و میگه:" برای امروز کافیه ! فردا حرف 'ب' رو بهت یاد میدم.”
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 46 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 46 مهمان ها)