مرا با سوز جان بگذار و بگذراسیر و ناتوان بگذار و بگذر
***چو شمعی سوختم از آتش عشق
مرا آتش به جان بگذار و بگذر
***دلی چون لاله بی داغ غمت نیستبر این دل هم نشان بگذار و بگذر***
مرا بایک جهان اندوه جانسوزتو ای نا مهربان بگذار و بگذر
***
دو چشمی را که مفتوح رخت بود
کنون گوهر فشان بگذار و بگذر
***
در افتادم به گرداب غم عشق
مرا در این میان بگذار و بگذر
حمید مصدق