کلاغی بالای درخت پیتزا میزد
.
.
.
.
.
.
روباه گفت: چه سری چه دمی عجب تیریپ خفنی آواز بخون فیض ببرم
کلاغ پیتزا زیر بغل زد و گفت: عوضی روزی که پنیرو بردی سوم بودم الان لیسانسم
روباه گفت : همینه که پرات ریخته
کلاغ پر باز کرد که نگاه کنه پیتزا افتاد
روباه گفت روزی که پنیرتو بردم طلبگی میخوندم الان نماینده مجلسم جییگر