فاطمه اختصاری
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
تهران و بوی ذرت مکزیکی و غروب
تهران و چند خاطره ی افتضاح و خوب
تهران و خط متروی تجریش تا جنوب
این شهر خسته را به شما می سپارمش
تهران سکته کرده ی از هر دو پا فلج
تهران وصله پینه شده با خطوط کج
تهران تا همیشه ترافیک تا کرج
این شهر خسته را به شما می سپارمش
من روزهای خونی و پرالتهاب را
من سطل های سوخته ی انقلاب را
بر سنگفرش کهنه بساط کتاب را
بوسیدم و برای شما جا گذاشتم
من خش و خش رفتگر از صبح زود را
سیگار بهمن و ریه ی غرق دود را
من هر که عاشقم شده بود و نبود را
بوسیدم و برای شما جا گذاشتم
بلوار پر درخت ولیعصر تا ونک
نوشابه های شیشه ای و تخمه و پفک
کابوس های هر شبه از درد مشترک
یک روز می رسد که فراموش می شوند
تنهایی ام نشسته میان اتاق ها
بر بیست و هشت سالگی ام جای داغ ها
گریه نمی کنم… همه ی اتفاق ها
یک روز می رسد که فراموش می شوند