یارو گفته من چشم میذارم تو بیا بغلم...
ولی من میگم تو بیا بغلم، چَشم، من میذارم!!!...
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
یه دهه بیشتر میگذره از اون روزا که درس میخوندیم...
با یه سریایی رفیق شدیم، که هنوز گه گداری میبینیمشون...
امروزم دیدیمشون...یکیشون رفته سوئد...یکیشون نروژ...
یکیشون خیلی خوبه...همگی بگین ماشالله...
رفتیم قلیون کشیدیم...شد چل و سه و شصّد...
هزار و دویست پارکینگ دادیم..همه چی هم دُنگی...
ینی کو پول که من مهمون کنم حالا؟این مهم نیس...
من آدم ِ دنگی ای هستم...
بعله خیلی زشته، خیلیا میگن...تقریباً همه میگن...بعله...
من نمیگم تموم عالم میگن...از همه خوشگلا تو خوشگل تری...
بعله...تازه یکیمون پارسال مـُرد...
دوست دخترش دیشب تو مهمونی بود خونهی دوستامون...
من اسمشو یادم هم نیومد...
توی مجلس ختم انگشتر دوستم دستش بود...
باکفشی که اون واسش خریده بود... یه کفش قرمز...بعله...
گریه میکرد و همه میگفتن آروم باش و اون میگفکــ.س ننه تون!!!...
یا اگه نمیگف من فکر میکردم اگه من جاش بودم اینو میگفتم خب...
مهمونی تموم شد، بریم...بریم...خدافظ...بپّا خودتو...
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 71 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 71 مهمان ها)