غزلی از مجموعه ی "انقراض پلنگ ایرانی با افزایش بی رویه ی تعداد گوسفندان":
بدون ساک، بدون بلیط در ترنم
نشسته غربت تاریخ بر خطوط تنم
«قبای ژنده ی خود را کجا بیاویزم؟!»
به گریه ی پسرم یا به دست های زنم
چقدر بوسه که پشت لبان دوخته است
چقدر بغض که در حال منفجر شدنم
که عاشقانه ترین شعر روزگار تویی!
که گریه دارترین مرد این قبیله منم!
منی که قفل شده دست هام در زنجیر
چگونه دست به تصمیم بهتری بزنم؟!
هزار راز نگفته ست در میان سرم
هزار ردّ کبودی نشسته بر بدنم
مرا به نور ِ پس ِ ابرها امید نده!
که از سیاهی پایان قصّه مطمئنم
که سایه ها ته کوچه چنان مرا بُکُشند
نه قبر می ماند! نه جنازه! نه کفنم!
نه می شود که در این اضطراب سر بُکُنم
نه می شود که از این خاک و آب، دل بِکَنم
که گریه می کنمت مثل بچّه های طلاق
که فکر می کنمت... تلخ می شود دهنم!
نه شوق رفتن و نه انتظار برگشتن
خرابه ای ست به جا از غرورم و وطنم
سید مهدی موسوی
ویرایش توسط rebasss : 06-17-2015 در ساعت 11:56 AM
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
میگم حالا که ماه تولد انقد براتون مهمه بهتر نیست 9 ماه قبلشو هم حساب کنید؟ بالاخره استارت کار اونجا خورده دیگه اون ماهم باید حساب بشه
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
زوووود باش بکککککن الان اذان صبح میشه!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
برنامه شب جمعه همين هفته سراسر ايران
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
به نام آنکه یادش، تکان دهنده دل سنگ من است!!!...
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
تو خونه ما ترفند من امروز میخوام بدون سحری روزه بگیرم جواب نمیده ، همشون میدونن میخوای بپیچونی
هیچکی مثل موسیقی آدم رو درک نمیکنه..هیچکی
چایی رو که دیگه همه میشناسن مهربون و صبور و دلسوز، شما به چایی ام کم محلی کنی سرد میشه.
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 27 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 27 مهمان ها)