عادت کردم کسی سراغمو نگیره ، عادت کردم تنها باشم ، تا کسی بعد منت محبتشو روم نذاره ، عادت کردم به خیلیا سر نزنم و پی خیلی کارا رو نگیرم ، عادت کردم شبا بدون شب بخیر بخوابم ، عادت کردم منتظر تماس کسی نباشم ، عادت کردم دلتنگ بشم و دلتنگمـ نشن ، عادت کردم بی دلیل بخندم ، عادت کردم بفهمم و فهمیده نشم ، سخته ... ولی عادت کردم ...
تو این چند روز نه اینجا ثبت نام کردم نه جای دیگه نه با آی پی دیگه
فقط خواستم شکل خودم باشم
خداییش تو جهنده ی 30 تومنی سراغ داری ؟؟؟نوشته اصلی توسط MrCrow
تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
اون وقتی مهمه که رابطه جدی بشهلیدوکائین بزن تو گوگل ببین مهمه یا نه
تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
جهنده نه ولی پرنده سراغ دارمخداییش تو جهنده ی 30 تومنی سراغ داری ؟؟؟
اراک هستخداییش تو جهنده ی 30 تومنی سراغ داری ؟؟؟
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دی*وث این همه امکانات اونجاس پس تو چه مرگته انقدر افسرده ای
تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
پس بپرون این طرف ما هم فیض ببریمجهنده نه ولی پرنده سراغ دارم
تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
زندگی رسول تو همین یه خط خلاصه میشهخانم منشی یه دخمل خیییلی خوشگله که من عاشقش شدم واسش کادوی 30 هزار تومنی خریدم ولی آخرش هم حاضر نشد باهام دوس بشه
خلاصه و مفید
زدی به هدفزندگی رسول تو همین یه خط خلاصه میشه
تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
گشادی از هر دو طرفهدی*وث این همه امکانات اونجاس پس تو چه مرگته انقدر افسرده ای
در حال حاضر 137 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 137 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
