تورا دوست دارم ヅ
.
.
.
نه بخاطر ادبت ヅ
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
.
...
.
.
.
.
بخاطر عقبت ヅ ヅ ヅ
اینم یه پست عاشقانه ...واس اونایی ک عقبشون از ادبشون قشنگ تره
تورا دوست دارم ヅ
.
.
.
نه بخاطر ادبت ヅ
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
.
...
.
.
.
.
بخاطر عقبت ヅ ヅ ヅ
اینم یه پست عاشقانه ...واس اونایی ک عقبشون از ادبشون قشنگ تره
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
دهنت سرویس
چقد نفهم بوده یارو ینی خودش ندید سایزشُ؟
در این لحظه پی بردم که چه عادت خوبی دارم تا با چش خودم سایز رو نبینم نمیپوشم
یادم انداختی باز برم ببینم کامنت جدید چه خبرداش در اینجا رو تخته کنیم بریم اونجا بهتره ؛ جوکاشون دسته اول ترن
خودمم حواسم بود سانسور نکردمینی تیز بین که میگن اینه ها
یه روز رفتم گزینش,هرچی سوال دینی پرسیدن بلد نبودم طرف عصبانی شدگفت:بابا فاتحه که بلدی بخونی؟ گفتم:بععله ما 5شنبه ها میریم سر مزار، طرف گفت خدارو شکر بخون،با صدای یواش گفتم :پسپسپس خدا بیامرزش،
باور کنین یارو هنوز دنبالمه,,منم از ترس تو سطل آشغالم صدای آشغال در میارم!! :|
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
کوکب خانم زن کدبانو و با سليقه اي بود.روزي در خانه تنها نشسته بود که عده اي مهمان سرزده به خانه او آمده و در زدند. کوکب خانم که حوصله سرخر نداشت در را باز نکرد تا آنها بروند. ولي مهمانانش از اون کـــ.ونده پرروهاي چترباز بودند و رفتند در ماشينشان قايم شدند. نصفه شب وقتي دوس پسر حشــ.ري کوکب خانم درزد و کوکب در را باز کرد مهمانانش آنها را خفت کرده و دوس پسرش را خشک خشک کرده و بيرون انداختند. بعد هم کوکب خانم را به يازده روش سامورايي و هفت روش محاسباتي گــ.اييدند و مجبورش کردند با کــ.ون پاره برايشان لازانيا و جوجه کباب و دسر و بستني درست کند. بعد خوردن شام هم يه دور ديگه کــ.ون کوکب خانم گذاشتند تا يادش بماند که پيچاندن کار زشتي است.
نتيجه: مهمان حبيب خداست!
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
دخـتـرہ پـسـت گـذاشـتـہ
عـشـق درد دارد...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
☜خـب عـزیـزم نـرو خـونـشـون :|
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 109 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 109 مهمان ها)