دویدم و دویدم به شهر غم رسیدم
اما دلم تو این شهر طاقت غم نداره
حاجی سر جدت قسم
نگو نه که خیلی خستهام
یه رحمی بر دلم کن
تو حل مشکلم کن
این خستهی ما
طاقت غم نداره
به هر حال به هر حال
به هر حال
به هر حال
به من قرض بده
یک دو سه قطعه
زر زرد زر سرخ
افسونگر خناز
به رنگ می و عناب
که چون هست مرا زخم به اثنی عشر و میل سیاحت به سر
و عزم سفر در دل و لیکن لیکن
لیکن همه گویند که خرج سفر و ماندن و خوش بودن در ملک اروپا بسیار گرانست
گفتی که گرانست؟
بسیار گرانست
چیزی که عیانست چه حاجت به بیان است
چیزی که عیانست چه حاجتبه بیان است
هیچکی مثل موسیقی آدم رو درک نمیکنه..هیچکی
در حال حاضر 139 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 139 مهمان ها)