اینروزها پرم از نقطه چینهای مبهمی که هیچکدامشان خیال پرشدن ندارند!
هی می نویسم و نقطه سر خط...
قرار نیست که کسی بیاید واین نقطه ها را بردارد و برسد به خط ممتد تنهایی من ...
دلخوشی اینروزهای من چشمهای نگران مادر و دل دلهای بزرگ همیشگی اش برای غربت جاخوش کرده در تقویم نگاهم است
و باغچه ی حیاطمان که هر از گاهی اغوش میشود برای گریه هایی که فرسوده گیشان خاطر خدا وخاطره را هم می آزرد.
اما دلم خیال خالی شدن ندارد انگار...
و اینروزها دلگیرم از خودم...
از اینهمه مچاله گی که به در و دیوار هم میزنی نمی توانی قایمش کنی
و ماسکی که به صورتت زده ای اصلا به تو نمی اید
و گوجه های سبز هم فریب خنده های کوچک ساختگی ات را نمی خورند!!!
مثل یک کاغذ نازک شده ای و هی تا میخوری
ونگرانی که شاید برای همیشه مچاله بمانی و نتوانی لبخند یاس و بابونه را در هیاهوی پیله و پروانه ببینی...
دنبال یک جای امنی که بروی و برای یک ماه سکوت وستاره ،گم شوی
حتی از خودت که حتی دست خودت هم به خودت نرسد
اما پیدایش نمی کنی و مثل فرفره فقط میچرخی!!
دور خودت... دور تکرار تمام تکراری هایی که عذابت میدهند و...
می شنوی صدای دست و پا زدنم را خدا؟
نای برداشتن یک قدم را هم ندارم.
دارم بد میشوم ،نه؟
نگذار فرشته گی ام خاموش شود...
محض خاطر خودم... خودت...
بگذار که دوباره لبهایم روی ماهت را حس کند.
خواب را دوست ندارم دیگر...
بزن پشت گردنم که بیدار شوم!!!
پروردگارا :
هنگامی که ثروتم دادی، خوشبختی ام رانگیر.
هنگامی که توانایی ام دادی، عقلم را نگیر.
هنگامی که مقامم دادی،
تواضعم رانگیر.
انگاه که تواضعم دادی ،
عزتم رانگیر.
وقتی قدرتم دادی ،
عفوم رانگیر .
هنگامی تندرستی ام دادی،
ایمانم رانگیر . و آنگاه که فراموشت کردم ، فراموشم مکن،
آمین یا رب العالمین عید سعید فطر مبارک
هنوز هستند پسرانی که بوی مردانگی می دهند
در دستانشان عزت یک مرد واقعی لمس می شود اهل ناموس بازی نیستند!می شود روی حرف و قول هایشان حساب کرد. هنوز هم هستند دخترانی که تنشان بوی محبت خالص میدهد بکرند ،نابند،لمس نشده اندآری ، هنوز هم هستند !
هنوز آدم هایی از جنس فرشته پیدا می شودند / هستند ! نادرند ! کمیاب اند ! اما هستند ...
هوا چه ابری شده ... نکنه اینا امشب نتونن ماه رو ببینن و بگن ماه رویت نشده و ادامه بدین ؟؟؟
هیچکی مثل موسیقی آدم رو درک نمیکنه..هیچکی
آمد هزار تیر تو بر جسم چاک چاک
یک تیر شد خطا و شدم باعث هلاکگر یار یاورم بود از آسمان چه بیم
گر دوست مهربان بود از دشمنان چه باکاشکم ز بیم هجر تو هر روز تا سمک
آهم ز دست خوی تو هر شام تا سماکبازش مگر حیات دهد لطف شهریار
اکنون که گشت رشحه ز جور فلک هلاکمحمود پادشاه که در روزگار او
از نوک ناوکش شده خفتان چرخ چاک
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 239 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 239 مهمان ها)