این یکی دیگه زیادی خوبه گناه داره زندگیش با یه دیوونه تباه نشه
ویرایش توسط special : 07-17-2015 در ساعت 08:18 PM
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] عکسارو ببین
جمعه حرف تازه ای برام نداشت هر چی بود پیشتر از اینها گفته بود
جمعه از لحجه ی دریا خیس خیس میگه قصه ی دوماهی بنویس
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ازت نشونی ندارم شبیه قصه ها شدی
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
یکی هم نداریم بیاد بگه تو مال منی دیووووونه..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
منم بگم
.
دیوونه خودتی نکبت اون روی منو نیار بالا
بخاطر همین اخلاق مزخرفمه کسی منو نمیخواد
انقدر هوا گرمه
دیدم یه مگس با یه پرچم سفید چسبیده به پنجره
روش نوشته
درو باز کن بی انصاف
اذیتت نمیکنم
فقط میخوام خنک شم
مردی بر همسر خود در آشپزخانه وارد شد
و از او پرسید کدام یک از فرزندان خود را بیش از دیگر فرزندانت دوست داری
همسر او گفت همه آنها را بزرگشان و کوچکشان دختر و پسر همه یکسانند و همه را به یک اندازه دوست دارم.
شوهر گفت : چگونه دل تو برای آنها همه جا دارد.
همسر جواب داد: این خلقت خدا است که مادر دلش برای همه فرزندان خود وسعت دارد.
مرد لبخندی زد و گفت: اکنون شاید بتوانی بفهمی که چگونه دل مرد برای چهار زن همزمان وسعت دارد.
خدایش بیامرزد روش والایی در قانع کردن داشت لیکن موقعیتش در آشپزخانه غلط بود.
ﺧــــــﺪﺍﻳــــﺎ،
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ شب عید
ﭼﻴـــــﺰﻯ ﻧـــﺪﺍﺭﻡ ﮐـــــﻪ ﺩﺭ ﺷــﺄﻥ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑــﺎﺷـــــﺪ،
ﺗـــﻮ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻓﻀﻞ ﺧﻮﺩ
ﻋﺮﻭﺱِ ﺧـــﻮﺑـــــﻲ
ﺑـﻪ ﺍﻭ ﻫـــﺪﻳـــﻪ ﻓﺮﻣﺎ…
همین برای خودم هیچ نمیخواهم
در حال حاضر 69 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 69 مهمان ها)