با سر زلف تو مجموع پریشانی خویش
کو مجالی که یکایک همه تقریر کنم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
آنچه در مدت حجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
آن زمان کآرزوی دیدن جانم باشد
در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
هوا بارونیه ... حال من خود پریشونیه
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 136 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 136 مهمان ها)