شیخ گفت:در بهشت شراب هایی وجود دارد که هر چه مؤمنان می خورند مست نمیشوند!!!
مریدی پرسید : پس چرا میخورند؟
.
.
.
شیخ سر خود را خاراند ، قدری با ریشهایش بازی کرد و سپس
.
.
گفت : تو اگه زر نزنی کسی نمیگه لالي كــ.سكش!!!
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
.Ehsan, adel_13, azade, erfan1373g, marshall, mdm123, Milik, mojtaba00222, pirana, yasin6
امروز داشتم از جلوی بانک ملی رد میشدم ، خیلی تشنه بودم . چون میدونستم تو بانک ملی حساب ندارم رفتم تو بانک و یه لیوان آب خوردم ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
10 دقیقه بعد از بانک تجارتم برام پیامک اومد :
مشترک گرامی ، وقتی تو بانک ملی حساب نداری برای چی میری تو بانک ملی آب میخوری و ما رو با شر خر در میندازی ؟ اومدن به زور از حسابت 5000 تومن ورداشتن و رفتن !!!
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
یارو رو با دوستش تو سرقت بانک میگیرن ، قاضی بهشون میگه :
شما محاربین ، حکم تون اعدامه !
یارو میگه :
محاربین یعنی چی ؟؟؟
قاضی میگه :
یعنی جنگ با خدا !
یارو به رفیقش میگه :
کــ.سکشنگفتم تیر هوایی نزن ، بفرما
خورده به خدا !!!!!
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
.Ehsan, adel_13, azade, erfan1373g, mdm123, Milik, mojtaba00222, pirana, tandis_m, yasin6
همسر آینده تون دیشب رو کار نبوده باشه بزن لایکو!
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
ﺩﻳﻮاﻥ اﺷﻌﺎﺭ اﻣﻴﺮ[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]ﻫﺴﺘﻪ اﻱ ﺑﺎ ﺗﺼﺤﻴﺢ ﻏﻼﻣﻌﻠﻲ ﺣﺪاﺩ ﻋﺎﺩﻝ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﺟﻠﺪ ﺭﻭاﻧﻪ ﺑﺎﺯاﺭ ﺷﺪ
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
احمد خاتمی در یک جمع خصوصی ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ ﻣﻦ ﺳﺮ ﻧﻤﺎﺯ 3 ﻧﻔﺮ ﺭا ﺩﻋﺎ ﻣﻴﻜﻨﻢ:ﺳﺮﺩاﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻧﻲ, ﺁﻗﺎﻱ ﻋﻠﻴﺰاﺩﻩ ﺟﻨﺎﺏتتلوو ﺧﺎﻧﻢ ﭼﺮﺧﻨﺪﻩ
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
اونی که داره با تنهاییش حال میکنه، با یه آدم تو دلش داره زندگی میکنه...
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
.Ehsan, alireza444, azade, erfan1373g, marshall, mdm123, Metal, Milik, moein, mojtaba00222, pirana, tandis_m, yasin6
حس یه پــ.ورن اِستار، که عاشق نقش مقابلش شده،
هی سوتی میده که کارگردان کات بده بگه: دوباره میگیریم!!!...
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
امروز پيرزنی رو ديدم خميده و با پاي پرانتزي آرام و نالان ميرفت. بهش ميگم مادر خدا بد نده
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ميگه مادر خدا بد نداده خودم بد دادم.
خيلي دل زنده بود لامصب
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 108 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 108 مهمان ها)