شعر طنز:
ابتدا شايد خدا حور و پري را خلق كرد
بعد موجودات ناز ديگري را خلق كرد
هي كپي برداري از روي پريهايش نمود
سوگل و مينا و مهسا و زري را خلق كرد
پشت هم هي دختر ابرو كماني آفريد
بعد كم كم شيوه هاي دلبري را خلق كرد
باد را فرمود تا با زلف زن بازي كند
يك نفر آمد يهويي روسري را خلق كرد
ديد كم كم حرفهاي آدمي مرموز شد
بين آدمها زبان زرگري را خلق كرد
خواست راحتتر بگويد مرد حرفش را به زن
واژه هايي مثل "جاي خواهري" را خلق كرد
عده اي را كارگر كرد و براي عده اي
در اداره كارهاي دفتري را خلق كرد
ديد مردم نيمه شبها هم به صحرا ميروند
توي صحرا مارهاي جعفري را خلق كرد
چون بشر مي خواست دائم كيف قانوني كند
توي هر كشور نهاد كيفري را خلق كرد
يك نفر آمد ربا را بين مردم باب كرد
عده اي ديگر گروه شرخري را خلق كرد
بر در هر بانك صدها قفل و ليزر نصب كرد
بعد امثال جناب "خاوري " را خلق كرد
هر زمان راه بديها را خدا بر خلق بست
آدمي هي شيوه هاي بهتري را خلق كرد