وقتی از بخت خودم حرف میزنم
چشام اشک بارون میشه ...
وقتی از بخت خودم حرف میزنم
چشام اشک بارون میشه ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
پنجره بسته میشه شب میرسه
چشام آروم نداره ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
این آخر یک سفر پس دادن خاطره ها
ته عشق اجاره ای آه بلند بیصدا
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
با مدعی نگویید اسرار عشق و مستی...
در حال حاضر 235 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 235 مهمان ها)