اشتباه از طرف خودم بود ! خر شدم منطقی تصمیم نگرفتمنوشته اصلی توسط MaSiHa
کسی که برای احساست ارزشی قائل نیس باید تو دلت بکشیش رفیق
اشتباه از طرف خودم بود ! خر شدم منطقی تصمیم نگرفتمکسی که برای احساست ارزشی قائل نیس باید تو دلت بکشیش رفیق
تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
مخالفم
این نظرِ شخصه ی جنابعالی ـه
چرا دست نیافتنی فرزندم؟
وقتی که احساس میاد وسط عقل کار نمی کنه ! فقط می تونی یه لبخند تلخ به گذشته بزنی عین من
یه اعدامی که امیدش به دنیا نیست
عمریست تا به راه غمت رو نهاده ایم
روی و ریای خلق به یک سو نهاده ایم
ولی دنیا براش جذابیت (ن)داره
تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
شما راهی داری دست بیابیم؟ :دی
چرا دست نیافتنی فرزندم؟
نمی دونم والا شایدم هست من ندیدم
تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
یه تجربه میشه که بیشتر حواستو جمع کنی ! مردم رو بهتر میشناسی ! یه جورایی با جو جامعه وفق پیدا می کنیوقتی که احساس میاد وسط عقل کار نمی کنه ! فقط می تونی یه لبخند تلخ به گذشته بزنی عین من
تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
از من نقل میگیری پاسخمُ زیر پست خودم بنویس
یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی
غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 145 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 145 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
