پيرمرد عاشق به زنش گفت: بيا يادي از گذشته هاي دور كنيم.
من ميرم تو كافه منتظرت و تو بيا سر قرار بشينيم حرفهاي عاشقونه بزنيم.
پيرزن قبول كرد.
فردا پيرمرد به كافه رفت.
دو ساعت از قرار گذشت، ولي پيرزن نيومد.
وقتي برگشت خونه، ديد پيرزن در اتاق نشسته و گريه ميكنه.
ازش پرسيد: چرا گريه ميكني؟
پيرزن اشكهاشو پاك كرد و گفت:
بابام نذاشت بيام!!!
بعضيا فكر ميكنن بدبختيشون تقصير خوشبختي بقيه ست
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
.Ehsan, alireza444, azade, erfan1373g, iwarjo, marshall, Milik, pirana, sadegh1, tandis_m
آخرين باري كه نظرم واسه كسي مهم بود به سالها پيش برميگرده...
كه مادر بزرگم ازم پرسيد: جاتو اينجا بندازم يا اونجا؟
البته من گفتم اينجا ولي مادر بزرگم اونجا انداخت!!!
و قسم به آخرین باری که از ته دل گفتی : " آخیــــــش!
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
وقتی دیگه مطمن شدی که راه حلی وجود نداره حل شدنی نیست مشکلاتت،
با
"خواست خدا نبوده ، اینم از بخت بد من راضیم الحمدالا،قسمت نیست و تف تو این شانس "،
خودت و توجیه کن و برو !
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
.Ehsan, adel_13, azade, erfan1373g, iwarjo, marshall, MaSiHa, pirana, R A S O O L, sadegh1
اگه بدونید این عاشق و معشوقا باهم چکار می کنند اصن عاشق نمشید !
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
.Ehsan, adel_13, alireza444, azade, erfan1373g, iwarjo, kamran69, marshall, MaSiHa, Milik, pirana, R A S O O L, sadegh1, tandis_m
مرد اگه سرش بره
.
.
.
.
.
.
.
فشار میده تا تهش بره
والا=)))
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
مريدي پرسيد: آيا استفاده تبليغاتي از زن حرام است؟
شيخ پاسخ گفت: آري!
مريد ادامه داد: پس چرا خداوند براي تبليغ بهشت خود ار حوري استفاده نموده؟!!
شيخ قدري انديشيد و سپس بقچه اش را جمع كرد و به عراق رفت تا داعش او را بخورد!!!
تو ورزشگاهفقط یه ایرانی میتونه بگه کـــ.س ننت
30ثانیه بعدش بگه یا علی مدد
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
مشکل اینجاست که وقتی میگه سایپا مطمئنه
ما نمیپرسیم سایپا از چی مطمئنه
شاید از رفتن ما به اون دنیا مطمئنه
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 215 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 215 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
