یه سری بنجل دارم خوراکه خودته
شوهر عمش یک لاشی هست که ، اصن کلا خانوادگی کلاهبردارن ، تازه فهمیدم
هیچوقت ادبیات رو درک نکردم ، چه درس مضخرفی بود
همینه که هست ، میتونم میگیرم ؛نمیتونی برو خودتو آموزش معرفی کن
هیچوقت یادم نمیره سال اول دبیرستان بودم بعد عربی داشتیم منم اصن نخونده بودم ، اون معلم لاشیمون یهو اسم منو صدا کرد ازم درس بپرسه ، عاقا رفتیم دیدیم هیچی بلد نیستیم جاتون خالی یه صفر حلقوی برام گذاشت ، رفتم نشستم یهو ده دیقه بعد گفت اصن درس هفته پیشو امتحان میگیرم ، عاقا ما هم که نخونده بودیم یه صفر دیگه هم گرفتیم ، عاقا جاتون خالی چنتا لیچار بارم کرد بعد رفت زنگ زد خونه که من درس نمیخونم و امروز دو تا صفر گرفتم ، یکی نیست بهش بگه آخه خره من اگه بلد بودم همون شفاهی ازم پرسیدی رو جواب میدادم ، خو تو صد بارم همون امتحان میگرفتی وقتی بلد نیستم همش صفر میشم دیگه ، امتحان گرفتنت و دوباره صفر گذاشتنت وسه من چی بود عاخه
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
میارم اینجا سوغاتی میدم هم یه چیزی از تو کندم هم اینجا پرچمم میره بالا
میخوای یه سری شرخر عرب بیارم هرطور شده واست پیداش کنن؟
ولی من علاقه خاصی به ادبیات و زبان پارسی دارم یکی از انتخابام اگه نمیرفتم نفت ادبیات بود... همیشه دبیر ادبیات های باحالی داشتم... خدا حفظش کنه آقای سنجری دبیر دوره راهنماییمون... نمونه دولتی بودیم روزی 5ساعت کلاس داشتیم... 2ساعتم بعد از ظهر داشتیم تا 5 مدرسه بودیم... بعد روزایی که باهاش کلاس داشتیم مشاعره راه مینداخت چقدر خوش میگذشت... علاقه مندمون کرد بریم شعر بخونیم که با همه حروف شعر بلد باشیم کم نیاریمهیچوقت ادبیات رو درک نکردم ، چه درس مضخرفی بود
آقا خو زنگ میزنن به پدرمون تو که میدونی پدر من به درس خوندن خیلی حساسِ کتک میزنههمینه که هست ، میتونم میگیرم ؛نمیتونی برو خودتو آموزش معرفی کن
هیچوقت یادم نمیره سال اول دبیرستان بودم بعد عربی داشتیم منم اصن نخونده بودم ، اون معلم لاشیمون یهو اسم منو صدا کرد ازم درس بپرسه ، عاقا رفتیم دیدیم هیچی بلد نیستیم جاتون خالی یه صفر حلقوی برام گذاشت ، رفتم نشستم یهو ده دیقه بعد گفت اصن درس هفته پیشو امتحان میگیرم ، عاقا ما هم که نخونده بودیم یه صفر دیگه هم گرفتیم ، عاقا جاتون خالی چنتا لیچار بارم کرد بعد رفت زنگ زد خونه که من درس نمیخونم و امروز دو تا صفر گرفتم ، یکی نیست بهش بگه آخه خره من اگه بلد بودم همون شفاهی ازم پرسیدی رو جواب میدادم ، خو تو صد بارم همون امتحان میگرفتی وقتی بلد نیستم همش صفر میشم دیگه ، امتحان گرفتنت و دوباره صفر گذاشتنت وسه من چی بود عاخه
ای تف به ذاتش چقدر عوضی ـن بعضیا... پدر توام که دبیر... راستشُ بگو اون روز چقد کتک خوردی؟ میری مدرسه واسه من صفر میگیری بی شرف؟ عابرومو بردی (کمربند... فرار صابر... صدای جیغ مادر که نزن بچه ـمُ... پایان سکانس)
آقا گفتم جیغ مادر الان هرچی فکر میکنم زمان ما پدر که دست به کمربند میشد مادرمون هیچ تلاشی نمیکرد منصرفش کنه فقط اخرش میگفت بسشه دیگه که پدر تمومش کنه وگرنه نان استاپ کتک میخوردیم همون کتکا رو خوردیم الان مثه ادمیزاد بار اومدیم @[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] چه روش تربیتی خوبیِ این کتک من الان که به گذشته نگاه میکنم از پدرم راضی ـم دستش درد نکنه
در حال حاضر 78 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 78 مهمان ها)