مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که میسپارندم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
مگر در این شب دیر انتظار عاشق کش
به وعده های وصال تو زنده دارندم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
غم نمی خورد ایام و جای رنجش نیست
هزار شکر که بی غم نمی گذارندم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
سری به سینه فرو برده ام مگر روزی
چو گنج گم شده زین کنج غم برآرندم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
چه بک اگر به دل بی غمان نبردم راه
غم شکسته دلانم که می گسارندم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
من آن ستاره ی شب زنده دار امیدم
که عاشقان تو تا روز می شمارندم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 249 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 249 مهمان ها)