@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
کجایی که بی تو نفس مرا زهر است ...
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
کجایی که بی تو نفس مرا زهر است ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
اگر تو مست وصالی رخ تو ترش چراست
برون شیشه ز حال درون شیشه گواست
پدید باشد مستی میان صد هشیار
ز بوی رنگ و ز چشم و فتادن از چپ و راست
علی الخصوص شرابی که اولیا نوشند
که جوش و نوش و قوامش ز خم لطف خداست
خم شراب میان هزار خم دگر
به کف و تف و به جوش و به غلغله پیداست
چو جوش دیدی میدان که آتشست ز جان
خروش دیدی میدانک شعله سوداست
بدانک سرکه فروشی شراب کی دهدت
که جرعهاش را صد من شکر به نقد بهاست
بهای باده من المؤمنین انفسهم
هوای نفس بمان گر هوات بیع و شراست
هوای نفس رها کردی و عوض نرسید
مگو چنین که بر آن مکرم این دروغ خطاست
کسی که شب به خرابات قاب قوسینست
درون دیده پرنور او خمار لقاست
طهارتیست ز غم باده شراب طهور
در آن دماغ که بادهست باد غم ز کجاست
ابیت عند ربی نام آن خراباتست
نشان یطعم و یسقن هم از پیمبر ماست
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
شیت زیبا
عاشق نشدي زاهد، ديوانه چه مي داني؟
در شعله نرقصيدي، پروانه چه مي داني؟
لبريز مي غمها، شد ساغر جان من
خنديدي و بگذشتي، پيمانه چه مي داني؟
يك سلسله ديوانه، افسون نگاه او
اي غافل از آن جادو، افسانه چه مي داني؟
من مست مي عشقم، بس توبه كه بشكستم
راهم مزن اي عابد، ميخانه چه مي داني؟
عاشق شو و مستي كن، ترك همه هستي كن
اي بت نپرستيده، بتخانه چه مي داني؟
تو سنگ سيه بوسي، من چشم سياهي را
مقصود يكي باشد، بيگانه چه مي داني؟
دستار گروگان ده، در پاي بتي جان ده
اما تو ز جان غافل، جانانه چه مي داني؟
ضايع چه كني شب را، لب ذاكر و دل غافل
تو ره به خدا بردن، مستانه چه مي داني؟
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
لیورپولی کثیف تو مگه خواب نداری ؟
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
منشین چنین زار و حزین چون روی زردان
شعری بخوان ،سازی بزن ، جامی بگردان
ره دور و فرصت دیر اما شوق دیدار
منزل به منزل میرود با رهنوردان
من بر همان عهدم که با زلف تو بستم
پیمان شکستن نیست در آیین مردان
گر رهرو عشقی تو پاس ره نگهدار
بالله که بیزار است ره زین هرزه گردان
صد دوزخ اینجا بفسرد آری عجب نیست
گر درنگیرد آتشت با سینه سردان
آنکو به دل دردی ندارد آدمی نیست
بیزارم از بازار این بیهیچ دردان
آری هنر بی عیب حرمان نیست لیکن
محروم تر برگشتم از پیش هنردان!
با تلخکامی صبر کن ای جان شیرین
دانی که دنیا زهر دارد در شکردان
گردن رها کن سایه از بند تعلق
تا وارهی از چنبر این چرخ گردان!
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
کدومو بیشتر دوست داری؟!
همون لحظه که نقلیدم خاموش شدم! خوابم تنظیم شد!
شیر همون شتری که قراره روت بخوابه تو شیونت! نترس کسی از پا نمرده، فوقش پات قط میشه یا نخاعت 6 تیکه میشه!
مث خودت مهر میورزه!
خیلی کنجکاوم بدونم چیطو شد!
کمم نمیاری! اگه تو عروسیت به نومزدت نگفتم این حمیرا خانم کیه!
چی بگم والا! @[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] مجی کوجای؟! از آتی برایمان خبر بیاور!
اتفاقا منم چنین عادتی دارم، یهو میرم تا به ابد!
بیدار بودم اون وقت! بالاخره تنظیم شد!
بوگو یدونه هم از جانب من بزنه!
سیبیل جان
به خیر و سلامتی، خوش بگذره
مشخص شد نامردی فعلی در حق امین ـه!
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] پیدات نیست، کوجایی؟!
من ایستگاه آخرم
!?Who Cares؟!
در حال حاضر 73 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 73 مهمان ها)