من تا بیام به تو یاد بدم مهر شده باید برم تحویل بدم گزارشو یه بنده خدایی میگفت رفتنی رو باید رفت اما من عین خیالم نبود یه هفته قبل اعزام داشتم با دوست دخترم میپریدم موقعی که میخواستم برم موهامو خواهرم زد اون روز خیلی تلخ بود مادرم گریه کرد منم الکی میخدیدیم که عین خیالم نیست مثلاً تلخ بود ولی هر چی بود گذشت اسفند 83 اعزام شدم تا تموم شد درسم معطلش نکردم دفترچه گرفتم
بهههههههههه عروسی صیبی جون مبارکه