و البته رو تخت بیمارستان نبودی مثل من کمر درد بگیری این یه مورد قشنگ عشق و عاشقی رو از یادت میبره
و البته رو تخت بیمارستان نبودی مثل من کمر درد بگیری این یه مورد قشنگ عشق و عاشقی رو از یادت میبره
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
منت[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]ظر بلوری
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
پدرم ميگفت: زن بايد گيسوانش بلند و چشمانش درشت باشد!
مادرم، هرگز موى بلند نداشت
و چشمانش دلخواه پدرم نبود..!
مادرم ميگفت: زيبايى براى مرد نيست..!!
مرد بايد ،دستهايش زمخت ،
و گونه هايش آفتاب سوخته باشد..!
پدرم ،زيبا و جذاب بود،
نه دستان زمختى داشت و نه گونه هاى آفتاب خورده..!
ولى هرگز نگفتند،
كه زن بايد عاشق باشد،
و مرد لايق..!
عشق را سانسور كردند..!
من سالها جنگيدم
تا فهميدم كه بى عشق ،
نه گيسوان بلندم زيباست و نه چشمان سياهم..!
و نه مردى با دستان زمخت و گونه هاى آفتاب سوخته ،
خوشبختيم را تضمين ميكند..!
" ﺷﯿﺦ ﺑﻬﺎﯾﯽ "
خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنيم!
غافل از خود،دیگری را هم قضاوت می کنيم!
کودکی جان می دهد از درد فقر و ما هنوز…
چشم می بندیم و هرشب خواب راحت می کنيم!
عمر کوتاه است و دنیا فانی و با این وجود…
ما به این دنیای فانی زود عادت می کنيم!
ما که بردیم آبرو از عشق، پس دیگر چرا…
عشق را با واژه هامان بی شرافت می کنيم؟
کاش پاسخ داشت این پرسش که ما در زندگی…
با همیم اما چرا احساس غربت می کنيم؟
من به این مصرع یقین دارم که روزی میرسد!
سوره ای از عشق را با هم قرائت می کنیم...
ﺩﻧﯿـــــــــــﺎ ﻫـــــــــــﻢ ﮐــــــــــــﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ
ﺗــــــــــــﻮ ﺑﺎﺷـــــــــــﺪ ؛
ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﻗﻠــــــﺐ ﯾـــــﮏ ﺯﻥ
ﺟﺎﯾـــــﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ؛
ﺗﺎ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻭﺍﺯﻫـــــﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧــــــﻪ ﺯﻧــــــﯽ
ﺯﻧﺪﮔــــــﯽ ﻧﮑﻨـــــﯽ ؛
ﻭ ﺳﻬﻤﯽ ﺍﺯ ﺩﻟﺸﻮﺭﻩ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﻓﻘﯿﺮﺗﺮﯾﻦ ﻣﺮﺩﯼ....
در حال حاضر 40 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 40 مهمان ها)