یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
کوچ غمناک پرستو های شاد
در غروبی پر ملال و بی صدا
خبر عریونی باغ ها رو داد
پاییز اومد این ور پرچین باغ
تا بچینه برگ و بال شاخه ها
کسی از گل ها نمی گیره سراغ
بیا در سوک دلگیر گل صبح
بخونیم شعری از دیوان گریه
من و تو ، زاده ی فصل خزانیم
دو تن پرورده ی دامان گریه
شده ابری ، تو فضای سینه مون
قصه ی بی غمگساری های ما
می دونم پایان نداره بعد از این
قصه ی بی برگ و باری های ما
بیا در سوک دلگیر گل صبح
بخونیم شعری از دیوان گریه
من و تو ، زاده ی فصل خزانیم
دو تن پرورده ی دامان گریه
پاییزه ، پاییز عریون
من و تو ، خسته و گریون
پاییزه ، پاییز عریون
من و تو ، خسته و گریون
می نویسم با دل تنگ روی گلبرگ شقایق
فصل دلتنگی پاییز ، فصل غمگینی عاشق
بیا در سوک دلگیر گل صبح
بخونیم شعری از دیوان گریه
من و تو ، زاده ی فصل خزانیم
دو تن پرورده ی دامان گریه
پاییزه ، پاییز عریون
من و تو ، خسته و گریون
پاییزه ، پاییز عریون
من و تو ، خسته و گریون
ویرایش توسط Milik : 09-23-2015 در ساعت 02:25 AM
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
وقتی رفتم کسی گریش نگرفت؟!
!?Who Cares؟!
همه خوابن
میرم فردا میام
شب همگی به خیر
!?Who Cares؟!
ای دهنش ؛ رید به ماشین دیوس
فدا بشم
پرسپولیس که سه بار خودکشی داره ، چجوری با این وضعیت تیمات خودتو کنترل میکنی؟
سر هفته برگه زده بودم رو برد لیورپول دیوس با نوریچ مساوی کرد برگه رو افتادم یه میلیون پول داد ؛ چیزم بر دهن راجرز با تیم درست کردنش
فدا بشم ؛ خوبم
عارضم به خدمتت ، عمو ، طغرل ؛ میلی ، دومان ، حمال ، حاجی ، سید ، عینکی ، بانو ، نوید ، امیر رو من میشناسم ، بازم هستن که من نمیشناسمشون.
کجایی تو مرد؟
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] دادا پیدات نیستا
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
مهرتون پر از عشق
پاییز آمدست کــــه خود را ببارمت
پاییز لفظ دیگر"من دوست دارمت"
بر باد می دهــم همـه ی بــود خویش را
یعنی تو را به دست خودت می سپارمت
باران بشو ، ببار بــه کاغذ ،سخن بگــو
وقتی که در میان خودم می فشارمت
پایان تو رسیده گل کاغذی من
حتی اگر خاک شوم تا بکارمت
اصرار می کنـــی کـــه مرا زود تر بگو
گاهی چنان سریع که جا می گذارمت
پاییز من ، عزیـــز غــم انگیز برگریـــز
یک روز می رسم و تو را می بهارمت!!!
سید مهدی موسوی
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
اندکی صبر، بغل نزدیک است !
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 90 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 90 مهمان ها)