صفحه 3031 از 3874 نخستنخست ... 20312531293129813021302930303031303230333041308131313531 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 30,301 به 30,310 از 38738

موضوع: ××× بـــــا جــنبـه هـــا ×××

  1. #30301
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234
    پدر كه مرد، داداش آبتين، برادر بزرگم، خانه نبود. رفته بود خارج. براى درس رفته بود، اما جاگير شده بود. سالها او را نديده بوديم. وقتى رفت ٣٠ سالش بود. پدر كه مرد او ٤٠ ساله شده بود. زنگ زدم گفتم:
    - بابا مرد آبتين
    سكوت كرد. خانه اش در بندرگاه بود. وقتى سكوت كرد صداى مرغ دريايي آمد. بعد گفت:
    - كارامو درست مى كنم ميام
    دوباره صداى مرغ دريايي آمد. و باز گفت:
    - خودمو به تشييع جنازه مى رسونم
    گفتم:
    - جنازه نداره
    گريه كردم. گفتم:
    - جنازه ش پيدا نشده
    باز صداى مرغ دريايي آمد. صداى باد هم آمد. فكر كردم روز است، اما خانه اش تاريك است. و پرده هاى پنجره اش از باد ساحلى تكان مى خورد. گفت:
    - ميام بريم پيداش كنيم
    آفتاب به شيشه ساعت ديوارى خورده بود و سايه ساعت را روى ميز انداخته بود. سايه عقربه ها و عددها روى ميز افتاده بود. گفتم:
    - حتما بيا. دلمون برات تنگه
    ***
    چهار روز بعد زنگ خانه را زدند. آبجى مريم رفت در را باز كرد. صداى جيغش ترساندمان. داد مى زد بابا بابا. همه دويديم توى حياط. بابا بود. موهاش آشفته بود. حرف نمى زد. چشم هاش قرمز بود. خواهرم چنان بغلش كرده بود و مى بوسيدش كه نمى توانست كارى كند. يك كلمه هم حرف نزد. مادرم صورت خودش را چنگ كشيد. گفت:
    - هوشنگ... هوشنگ...
    و پريد بابام را بغل كرد و دست و صورتش را بوسيد. بابام باز هم حرف نزد. فكر كردم شوكه شده است. چشم هاش سرخ و خون گرفته بود. بى صدا اشك مى ريخت. برديمش خانه. خوشحال بوديم كه زنده است. توى آشپزخانه، پشت ميز نشسته بوديم. بخشى از سايه عدد ١٢ ساعت، روى روميزى سفيد و بخشى ش روى سينه بابا افتاده بود. سايه عقربه ثانيه شمار از روى سينه اش مى گذشت كه نگاهم كرد. چشمش جوشيد. مادرم چاى آورد. استكان چاى را گذاشت توى سايه ى پرنور شيشه ساعت كه روى ميز مى لرزيد. نور آفتاب به استكان چاى افتاد. بابا هنوز ساكت بود. مادر گفت:
    - گفتن فقط پنج تا جنازه سالم مونده. همه مسافراى هواپيما تيكه تيكه شده بودن. عكسا رو نشونمون دادن.
    و گريه كرد. صداى تيك تيك ساعت آمد. ادامه داد:
    - چايي تو بخور...
    بابا به مادر نگاه كرد. خم شد روى ميز، دست مادر را گرفت و با انگشت، پشت دستش را نوازش كرد. اشك از چشمش افتاد روى سايه عدد ١٢. اشك در بافت روميزى پخش شد. احساس كردم چوب ميز، زيرِ رو ميزى، خيس شده است. بابا گفت:
    - من بابا نيستم مامان. آبتينم
    و سرش را پايين انداخت. مادر دستش را پس كشيد. همه ى احساس ها عوض شد. شرم از خيال هاى شرم آور جاى عشق را گرفت. فكر كردم اگر آبتين نمى گفت من آبتينم، با مادر روى تخت مى رفت و پدر ما مى شد. كاش نمى گفت آبتين است.
    مادر دستش را پس كشيد. سايه عقربه دقيقه شمار روى استكان چاى افتاد. كسى حرف نمى زد. از آستين كت داداش آبتين صداى مرغ دريايي مى آمد.

    علیرضا روشن
    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  2. 8 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  3. #30302
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234
    سلفی فقط این



    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  4. 7 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  5. #30303
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234
    مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسه اینه ها


    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  6. 8 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  7. #30304
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234


    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  8. 9 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  9. #30305
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234
    اگه گفتین اینا چین؟

    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  10. 9 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  11. #30306
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234


    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  12. 8 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  13. #30307
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234
    خدا نصیبتون کنه اَ اینا ، اونایی که تشکر نمیکنن دو تا قسمتشون بشه

    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  14. 9 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  15. #30308
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234
    تعطیلات آخر هفته منو فامیلام


    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  16. 8 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  17. #30309
    فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    نوشته ها
    5,737
    تشکر
    14,757
    تشکر شده : 5,944
    ﺣﻖ ﺑﺪﻫﻴﻢ !
    ﻫﯿﭻ ﺁﺩﻣﯽ ﯾﮏ شبه ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ،
    ﻫﯿﭻ ﺁﺩﻣﯽ ﯾﮏ شبه ﺗﺼﻤﯿﻤﺎﺕ ﺑﺰﺭﮒﻧﻤﯽﮔﯿﺮﺩ ...
    ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﯽﺧﺒﺮ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭼﻤﺪﺍﻥ خود را بر ﻣﯽﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﯽﺭﻭﺩ،
    ﺷﮏ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺒﻞ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻓﺘﻪﺍﺳﺖ ...
    ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﯾﮏﺭﻭﺯ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪﺍﻡ ، ﺷﮏ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺪﺕﻫﺎ ﻗﺒﻞ
    ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﯾﮏ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻩﺍﺳﺖ ...
    ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﻏﺎﻓﻞ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﮔﺮﯾﻪ،
    ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺪﺕﻫﺎ ﻗﺒﻞ
    ﯾﮏ ﺑﻐﺾ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦﻃﺮﻑ ﻭ ﺁﻥﻃﺮﻑ ﻣﯽﺑﺮﺩﻩ است...
    ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ...
    ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺷﺐﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﺑﯿﺪﻩ است
    ﻭ ﺭﻭﯾﺎﺑﺎﻓﯽﮐﺮﺩﻩﺍﺳﺖ ...
    ﻧﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﺭﺍ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﻨﯿﻢ ...
    ﻧﻪ ﺁﻣﺪﻥﺷﺎﻥ ﺭﺍ ...
    ﻓﻘﻂ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﺣﻖ ﺑﺪﻫﻴﻢ !!!!!




  18. 9 کاربر مقابل از yasin6 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  19. #30310
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234
    ای جانم

    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  20. 9 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


صفحه 3031 از 3874 نخستنخست ... 20312531293129813021302930303031303230333041308131313531 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 64 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 64 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •