قصابی سوی گولی گوشت انداخت
چو دیدش زفت گوشت گاو پنداشتکی ران دگر سوی وی افکند
بگفتا گاو مردهست این زهی گندخدا بخشید آنچ اسباب کامست
تو گفتی چیست این؟ خود داد عامستکنون شد عام کان با تو بپیوست
نجس شد چونک در کردی درو دستنسازد گول را بخل و سخاوت
که گردد هر دوش مایهٔ عداوتگریز از گول اندر سور و ماتم
چو عیسی ای پدر والله اعلم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 5 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (1 کاربران و 4 مهمان ها)
- [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
صبح مهمانهای عزیز بخیر
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 13 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 13 مهمان ها)