چنان مستم, چنان مستم
چنان مستم من امشب
که ازچنبر, برون جستم
برون جستم من امشب
چنان چیزی که درخاطر نیاید
چنان چیزی که درخاطر نیاید
چنانستم چنانستم من امشب
به جان با آسمان عشق رفتم
به صورتگر در این پستم من امشب
بشوی ای عقل دست خویش از من
که در مجنون بپیوستم من امشب
به جان با آسمان عشق رفتم
به صورتگر در این پستم من امشب
چنان مستم چنان مستم
چنان مستم من امشب
که ازچنبر برون جستم
برون جستم من امشب
چنان چیزی که درخاطر نیاید
چنان چیزی که درخاطر نیاید
چنانستم چنانستم من امشب
چو واگشت او پی او میدویدم
دمی از پای ننشستم من امشب
یا حضرت مولانا ...