نازنینم
بدموقعی دیدمت
وسط باییز
زیر باران
اصلا محال بود
عاشقت نشوم
نازنینم
بدموقعی دیدمت
وسط باییز
زیر باران
اصلا محال بود
عاشقت نشوم
بافتن را از یک فامیل خیلی دور یاد گرفتم که نه اسمش خاطرم است نه قیافه اش...
اما حرفش هیچوقت از یادم نمیرود...
می گفت زندگی مثل یک کلاف کامواست؛
از دستت که در برود...می شود کلاف سردر گم!!
گره می خورد...
می پیچد به هم ...
گره گره می شود...
بعد باید صبوری کنی...
گره را به وقتش با حوصله وا کنی...
زیاد که کلنجار بروی... گره بزرگتر می شود!!کورتر می شود!!
یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد...
باید سر و ته کلاف را برید!!
یک گره ی ظریف کوچک زد!!
بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد...
محو کرد...
یک جوری که معلوم نشود...
یادت باشد؛گره های توی کلاف:
همان دلخوری های کوچک و بزرگند...
همان کینه های چند ساله...
باید یک جایی تمامش کرد!!
سر و تهش را برید!!
زندگی به بندی بند است به نام...''"حرمت "''...
که اگر آن بند پاره شود...کارزندگی تمام است..!!
کلاف زندگیتان بی گره باد.
زندگی ات را منوط به بودن و نبودن آدمها نکن ...
روی پاهای خودت بایست تا تنهایی ات را بیهوده نیابی و
هیچکس را بهترین زندگی ات خطاب نکن!
یادت باشد،
آدمها که بهترین خطاب شوند خیالاتی می شوند.
هوا برشان می دارد و تو را به هر جهت که بخواهند می برند.
زندگی ات را که مشروط به دیگران کنی، جایی برای کشف خودت باقی نمی گذاری.
آدمها که مهم تلقی شوند، تغییرت می دهند.
آنوقت تو می مانی و یک دوگانگی شخصیت!
یادت باشد کسی بهترین زندگی ات می شود که خودش بخواهد.
مبادا عروسک خیمه شب بازی آلت دست دیگران شوی
مگذار زندگی ات محتاج تایید گرفتن از دیگران باشد.
با دهن کجی به تنهایی درونت، حفظ ظاهر کن...
از ترس بی کسی به آغوش های پیش پا افتاده پناه نبر
« هر تازه وارد، رنجی تازه است.»
یادت باشد تازه واردها هم از ترس تنهایی به آغوش تو پناه می آورند.
دست تنهایی ات را به سمت هیچ کس دراز نکن.
« تا منت هیچ خاطره ی اشتباهی، بر سر بی کسی ات نباشد.»
جهان از چشم تو نخواهد افتاد
مادامی که از چشم های خودت نیفتاده باشی !
خانه های قدیمی را دوست دارم چونکه...
چایی همیشه دم بود
روی سماور
توی قوری.
در خانه همیشه باز بود
مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواست.
غذاها ساده و خانگی بود
بویش نیازی به هود نداشت
عطرش تا هفت خانه می رفت
کسی نان خشکه نداشت
نان برکت سفره بود.
مهمانِ ناخوانده، آب خورشت را زیاد می کرد
بوی شب بو ها و خاک نم خورده حیاط غوغا میکرد
خبری از پرده های ضخیم و مجلسی نبود، نور خورشید سهمی از خانه های قدیم بوددلخوری ها مشاوره نمی خواست
دوستی ها حساب و کتاب نداشت
سلام ها اینقدر معنا نداشت!
امروز می خواهم به سبک قدیم سلام بگوئیم
بی بهانه
بی توقع
بی دلیل سلام بگوئیم
امروز می خواهم به سبک قدیم دعایت کنم
الهی خیر ببینی رفیق
اگر در دل کسی جایی نداری، فرش زیر پایش هم نباش...
جایی که بودن و نبودنت هیچ فرقی نداره، نبودنت رو انتخاب کن. اینگونه به بودنت احترام گذاشتی...
با هر رفتنی اشڪ نریز و با هر آمدنی لبخند نزن
شاید آنکه رفته باز گردد و آنکه آمده برود،
آنقدر محکم و مقتدر باش که با این محبت ها و بی مهری ها زمین گیر نشوی...
لازم است گاهی در زندگی، بعضی آدمها را گم کنی تا خودتو پیدا کنی ...
بعضی از آدمارو باید دوست داشت،
اما بعضی از آدمارو فقط باید داشت..
ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭘﯿﺎﻡ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻧﺪﻩ
ﮐﺠﺎﯾﯽ؟
ﻧﮕﺮﺍﻧﺖ ﺷﺪﻡ
ﮐﺎﻓﯿﻪ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﯼ !
ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ،ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﻼﯾﻨﻪ ﭼﺖ ﻧﮑﻦ
ﺍﮔﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺕ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺸﺪ،
ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻘﺪﻣﻪ ﯾﻬﻮﯾﯽ ﺭﻓﺘﻦ ﻧﺮﻭ
ﺍﮔﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺖ ﭘﯿﺸﺖ ﻣﯿﻤﻮﻧﺪﻥ،
ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﻩ،ﭼﻮﻥ ﺍﮔﻪ
ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺕ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩ،ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﻭﺧﺘﺖ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ
ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻧﺪﻩ
ﺗﻮ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﻧﯿﺴﺘﯽ .
ﺑﺎﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻬﺖ ﺑﺪﯼ ﮐﺮﺩ ﺑﺨﺎﻃﺮﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺁﺳﻮﻧﯽ ﺁﺷﺘﯽ
ﻧﮑﻦ
ﭼﻮﻥ ﺍﻭﻥ ﻣﻘﺼﺮﻩ ﻭﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻩ
ﺍﮔﺮ ﻗﺪﺭﺗﻮ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺖ ﺩﺭ ﺣﻘﺖ ﺑﺪﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩ
ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﺳﺨﺘﻪ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻗﻠﺒﯽ ﻗﻮﯼ ﻭﺷﺨﺼﯿﺘﯽ ﻗﻮﯼ ﺗﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺸﻨﻮ
ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺑﻪ ﻧﻔﺴﺖ ﻋﺰﺕ ﻣﯿﺒﺨﺸﯽ ﻭ ﺷﺨﺼﯿﺘﺖ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﻪ ﺗﻮ ﺧﺪﺍ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﮐﺴﯽ ﺗﻮﺑﻪ ﺷﮑﺴﺖ ﺑﮕﯽ ﺑﺎﺯ ﺁﯾﺪ .
۱۹ سال پیش
نشانه های قحطی در ایران !!!
.
.
.
اوایل دهه شصت نوجوانی بیش نبودم،
اما خوب به خاطر دارم آن روزهایی را كه تنها شامپوی موجود، شامپوی خمره ای زرد رنگ داروگر بود.
تازه آن را هم باید از مسجد محل تهیه می كردیم و اگر شانس یارمان بود
و از همان شامپوها یك عدد صورتی رنگش كه رایحه سیب داشت گیرمان می آمد حسابی كیف می كردیم.
سس مایونز كالایی لوكس به حساب می آمد و پفک نمکی و ویفر شكلاتی یام یام تنها دلخوشی كودكی بود.
.
.
صف های طولانی در نیمه شب سرد زمستان برای 20 لیتر نفت!!!!!
.
.
بگو مگو ها سر كپسول گاز كه با كامیون در محله ها توزیع می شد،
.
خالی كردن گازوئیل با ترس و لرز در نیمه های شب.
.
جیره بندی روغن، برنج و پودر لباسشویی ...
.
نبود پتو در بازار ، تازه عروسان را برای تهیه جهیزیه به دردسر می انداخت
و پوشیدن كفش آدیداس یك رویا بود.
همه اینها بود، بمب هم بود و موشك و شهید و ...
اما كسی از قحطی صحبت نمی كرد
یادم هست با تمام فشارها وقتی وانت ارتشی برای جمع آوری كمك های مردمی وارد كوچه می شد
بسته های مواد غذایی، لباس و پتو از تمام خانه ها سرازیر بود.
همسایه ها از حال هم با خبر بودند، لبخند بود، مهربانی بود، خب درد هم بود...
و اما امروز
امروز فروشگاه های مملو از اجناس لوكس خارجی در هر محله و گوشه كناری به چشم می خورند و هرچه بخواهید و نخواهید در آنها هست.
از انواع شكلات و تنقلات گرفته تا صابون و شامپوی خارجی، لباس و لوازم آرایش تا
موبایل و تبلت و ...
داروهای لاغری تا صندلی های ماساژور، نوشابه انرژی زا تا
بستنی با روكش طلا !!!!
رینگ اسپرت تا...
و حال ، این تن های فربه، تكیه زده بر صندلی های نرم اتومبیل های گرانقیمت از شنیدن كلمه قحطی به لرزه افتاده به سوی بازارها هجوم می بریم.
مبادا تی شرت بنتون گیرمان نیاید!
مبادا زیتون مدیترانه ای نایاب شود!
.
.
.
صورت های دستکاری شده
جراحی های بیهوده برای زیبایی
گوش الاغی و لب پرتز شده و...
پسران آرایش شده
دختران شارژی
دلهای اجاره ای
.
.
متاسفانه اشتهایمان برای مصرف، تجمل، فخر فروشی و له كردن دیگران سیری ناپذیر شده است ...!!
ورشكسته شدن انتشارات !!
بی سوادی دانشجوها !!
بی سوادی مدرسین !!
عقب افتادگی در علم و فرهنگ و هنر !!
تعطیلی مراكز ادبی فرهنگی و هنری و ...برایمان مهم نیست ،
ولی از گران شدن ادكلن مورد علاقه مان سخت نگرانیم!!!!!!! ...
می شود كتابها نوشت...
خلاصه اینكه این روزها
لبخند جایش را به پرخاش داده و مهربانی به خشم!!!!
فقط كافیست یك ذرّه احساس كنیم كه یكى مخالف نظر ماست اونوقت چنان نابودش می كنیم كه انگار هیچ خدایی رو بنده نیستیم
هركس تنها به فكر خویش است، به فكر تن خویش!
قحطی امروز که ما ایرانیان در این روزگاران آن را به وضوح لمس می کنیم :
*قحطى اخلاق است!
*قحطی همدلیست!
*قحطى رفاقت است!
*قحطی عشق است!
*قحطی انسانیت است!!
مزرعه را ملخ ها جویدن...
و ما برای کلاغها مترسک ساختیم...
و این بود شروع جهالت...
ﺩﻋﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ
ﺩﻋﺎﯼ ﺷﻌﻮﺭ ﻻﺯﻡ ﺩﺍﺭﯾﻢ
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻤﺎﻥ ﺗﺸﻨﻪ ﯼ ﻓﻬﻢ ﺍﺳﺖ !
ادم وقتی یه حس تکرار نشدنی
رو با یکی تجربه میکنه
دیگه اون حس رو با کسی دیگه ای نمیتونه تجربه کنه
بعضی حس ها خاص و ناب هستند
مثل......
بعضی ادما...
در حال حاضر 139 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 139 مهمان ها)