سالروز ولادت گل سرسبد هستی آخرين ذخيره الهي یگانه منجی عالم بشریت
حضرت بقية الله الاعظم حجته ابن الحسن العسکریمهدی موعود
(عجل الله تعالي فرجه الشريف)
را به تمامی محبان منتظران آن حضرت صمیمانه تبریک و تهنیت عرض میکنم
مژده اي دل که شب نيمه شعبان آمد
بر تن مرده و بي جان جهان جان آمد
بانگ تکبير نگردرهمه عالم بر پاست
همه گويند مگر جلوه يزدان آمد
اززمين نوربه بالا رود امشب زيرا
نور خورشيد امامت همه تابان آمد
قائم آل محمد (عج)گل گلزار رسول
حجه بن الحسن (عج)آن مظهر ايمان آمد
شبی را به خوابم بیا، نازنین!
دلم را پُر از بوی خورشید کن
بیا چشمه غصه*های مرا
پُر از جوششِ شعر امید کن
بیا که جهان، زیر هر گام تو
پُر از رویش سبزه*ها می*شود
دلِ آسمان، پُر زِ رنگین کمان
زمین، غرق ذکر خدا می*شود
بی*قرار تؤام و در دل تنگم گِله*هاست
آه! بی*تاب شدن عادت کم حوصله*هاست
مثل عکس رُخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله*هاست
بی*تو هر لحظه مرا، بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گُسل زلزله*هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟
دیدنت آرزوی روز و شب چلچله*هاست
باز می*پرسم از آن مسئلة دوری و عشقو ظهور تو جواب همة مسأله*هاست
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم
گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم
گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن
گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن
گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن
گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن
گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن
گفتم ز حق دارم تمنای سکینه
گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه
گفتم رخت را از من واله مگردان
گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان
گفتم به جان مادرت من را دعا کن
گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن
گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم
گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم
گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن
گفتا به آب دیده دل را شستشو کن
گفتم دلم از بند غم آزاد گردان
گفتا که دل با یاد حق آباد گردان
گفتم که شام تا دلها را سحر کن
گفتا دعا همواره با اشک بصر کن
گفتم که از هجران رویت بی قرارم
گفتا که روز وصل را در انتظارم
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمده*ام، درد می*کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمی*کنم
حق می*دهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی نداده*ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینه*ای گم نمی*شوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانه*ات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
یوسف ندیده است به دنیا نظاره*ات
کردم هزار حنجره نذر هزاره*ات
راضی مشو که طعمة دست خزان شوم
وامی*شود گل لب من با اشاره*ات
حرفی برای گفتن از این دل نمانده است
جانا! کجاست در دل این شب ستاره*ات؟
رازی است سر به مهر، دو چشم سیاه تو
دیدم به قاب دیدة تو استخاره*ات
سر می*نهم به پای تو در آستان عشق
من زنده*ام به نام و نگاه دوباره*ات
آمد آمد کعبه ی دلها/رویش رویش قبله ی جانها/مهدی مهدی یوسف زهرا
ای گل پیغمبری/نور چشم مادری/سیدی و سروری/تو شفیع محشری حجت بن العسکری
یا باصالح مدد
در بهار ِ نیمه ی شعبان/جلوه شده اختری تابان/نازل گشته همه ی قرآن
بر لب ما زمزمه/نور چشمان همه/ای عزیز فاطمه/هم دلی هم دلبری/حجت بن العسکری
یا باصالح مدد
یا مولانا جان فدای تو/دلهامان شد مبتلای تو/ما زنده ایم به دعای تو
هم فروغ انجمی/هم پناه مردمی/هم اُمید کشوری/هم تو یار رهبری/حجت بن العسکری