مادربزرگ خیال می کند
هر چه بیشتر برایش
قرص بنویسند
بیشتر زنده می ماند
مثل من که خیال می کنم
هر چه بیشتر برایت شعر بگویم...
بیشترعاشقم میشوی!!!!!!!
مادربزرگ خیال می کند
هر چه بیشتر برایش
قرص بنویسند
بیشتر زنده می ماند
مثل من که خیال می کنم
هر چه بیشتر برایت شعر بگویم...
بیشترعاشقم میشوی!!!!!!!
فکر کن تو راه خاستگاری
هستی به مامانت میگی مامان
به نظرت قبول میکنه باباش؟
مامانت میگه دلشونم بخاد پسر من آقاست!
مامانت میگه بزرگترها حرف زدن خودتو قاطی نمیکنی! بلاخره عشقت چایی میاره
یواشکی بهم میخندید
بعد چند دقیقه مامانت به پدرعروس میگه
اجازه بدید این دوتا باهم برن تو اتاق حرف هاشونو بزنن .
اونا که نمیدونن شما قبلا حرف هاتونو زدید
منتظرید که برید اتاق
میرید اتاق
هیچی دیگه یدفه عشقتوبغل میکنی بوسش میکنی میگی دیوونه ما که قبلاحرف هامونو زدیم
دیدی زیر قولم نزدم
دیدی گفتم مرد و قولش
باران بهانه ای بودکه زیرچترمن تاانتهای کوچه بیایی ...کاش نه کوچه انتهایی داشت ونه باران بندمی امد،،،
اتوبان ها چه میفهمند از اندوه آدمی تنها
در حجم یک ماشین...
که فشار پایش روی پدال گاز
بستگی به شدت بغض گلویش دارد...!
خوشــــــحالـــی یعنـــــی:
مخاطب خــــــاصت پســـــرعمـــوت باشه*-*
ای همه بودنم از تو
همه ی گفتنم از تو.
وقتی حرف میزنم از تو
جون میگیره تنم از تو
تو که عشق لایزالی
جاری آب زلالی
آفریننده ممکن از نهایت محالی
ﻣـﯿـﺪﺍﻧـﯽ ﺩﺧـﺘـﺮﺍﻧـﻪ ﺗـﺮﯾـﻦ ﺗـﻌـﺒـﯿـﺮﻡ ﺍﺯ ﺗـﻮ ﭼـﻪ ﺑـﻮﺩ؟
ﺑـﻪ ﻧـﺎﺧـﻦ ﺗـﺮﮎ ﺧـﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ ﻣـﯿـﻤـﺎﻧـﺪﯼ ..
ﺩﻟـﻢ ﻧـﻤـﯽ ﺧـﻮﺍﺳـﺖ ﮐـﻮﺗـﺎﻫـﺖ ﮐـﻨـﻢ ، ﺣـﯿـﻔـﻢ ﻣـﯽ ﺁﻣـﺪ ..
ﻃـﻮﻝ ﮐـﺸـﯿـﺪ ﺗـﺎ ﺍﯾـﻨـﻘـﺪﺭ ﺷـﺪﻩ ﺑـﻮﺩﮮ
ﺧـﯿـﻠـﯽ ﺩﻭﺳـﺘـﺖ ﺩﺍﺷـﺘـﻢ ...
ﺑـﻮﺩﻧـﺖ ﺑـﻪ ﻣـﻦ ﺍﻋـﺘـﻤـﺎﺩ ﺑـﻪ ﻧـﻔـﺲ ﻣـﯿـﺪﺍﺩ ...
ﻭﻟـﯽ ﺍﺧـﺮ ﺑـﯽ ﺍﺟـﺎﺯﻩﮮ ﻣـﻦ ..
ﮔـﯿـﺮ ﮐـﺮﺩﮮ ﺑـﻪ ﺟـﺎﯾـﯽ
ﻭ ﺍﺷـﮑـﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩﮮ ...
ﺗـﻤـﺎﻡ ﺗـﻨـﻢ ﺗـﯿـﺮ ﮐـﺸـﯿـﺪ ...
ﺩﯾـﺸـﺐ ﺭﯾـﺸـﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺯﺩﻡ
ﺍﺯ ﺗـﻪ ...
میـگـن چِـرا مـوهـاتـ هَمیشِـه کـوتـاهـِ!
دُخْتَرِه غَمْگْـیـنُ و چِـه بـِه مـویـِ بُلَنْدْ!
سی و هفت درجۀ سانتیگراد ، گرمــــــایِ دستــــانَت مــیارزد به کُــلِ حرارتهایِ بـیاحساس....
خدایا! ...در عبارت «اِنّا لِلّه و اِنّا اِلیهِ راجعون»..... «اِلیهِ راجعون»... یعنی پیش خودت؛ درست است؟ ...پیش خودت که جهنم نميشود ...میشود؟؟؟؟!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)