نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: غزلی بسیار زیبا از محمد علی بهمنی - قبولم نمی کند

  1. #1
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    نوشته ها
    8,921
    تشکر
    33,445
    تشکر شده : 13,100

    غزلی بسیار زیبا از محمد علی بهمنی - قبولم نمی کند

    خورشیدم و شهاب قبولم نمی کند
    سیمرغم و عقاب قبولم نمی کند

    عریان ترم ز شیشه و مطلوب سنگسار
    این شهر، بی نقاب قبولم نمی کند

    ای روح بی قرار چه با طالعت گذشت
    عکسی شدم که قاب قبولم نمی کند

    این چندمین شب است که بیدار مانده ام
    آنگونه ام که خواب قبولم نمی کند

    بیتاب از تو گفتنم و آخ که قرنهاست
    آن لحظه های ناب قبولم نمی کند

    گفتم که با خیال تو دلی خوش کنم ولی
    با این عطش سراب قبولم نمی کند

    بی سایه تر ز خویش حضوری ندیده ام
    حق دارد آفتاب قبولم نمی کند..

    محمد علی بهمنی

    چه بگویم نگفته هم پیداست/غم این دل مگر یکی و دو تاست...

  2. 6 کاربر مقابل از sadegh1 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  3. #2
    فوق حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    35,920
    تشکر
    13,137
    تشکر شده : 22,290
    با صدای رضا یزدانی یه چیز دیگه است ...
    یکی هم بود
    که پنجره جمع می‌کرد
    تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...


  4. کاربر مقابل از Milik عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  5. #3
    کاربر جدید
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    نوشته ها
    20
    تشکر
    0
    تشکر شده : 42
    اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
    دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است!
    اکسیر من! نه این که مرا شعرِ تازه نیست
    من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
    سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
    در شعرِ من حقیقت یک ماجرا کم است
    تا این غزل شبیهِ غزل های من شود
    چیزی شبیه عطر حضورِ شما کم است
    گاهی تو را کنارِ خود احساس می کنم
    اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است
    خونِ هر آن غزل که نگفتم به پای توست
    آیا هنوز آمدنت را بها کم است!

    محمد علی بهمنی

  6. 3 کاربر مقابل از shabro عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  7. #4
    کاربر جدید
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    نوشته ها
    20
    تشکر
    0
    تشکر شده : 42
    من و تو تا نفس باشد من و تو
    من و تو در قفس باشد من و تو
    من و تو حرف مان حرف هوس نیست
    من و تو از هوس باشد,من و تو

    من و تو نیمه ای از روحمان کم
    دو تنها و دو سرگردان عالم
    غریبی,بیشتر از این که یک عمر
    من و تو زندگی کردیم بی هم!

    من و تو بی قرار بی قراری
    برای هم دو عکس یادگاری
    تمام روز بی تابیم و بی خواب
    به امید شب و شب زنده داری

    من و تو خار چشم سرنوشتیم
    که این خط را از او خوش تر نوشتیم
    جهنم جای سرافکندگان است
    من و تو سربداران بهشتیم

    من و تو این هجا را می شناسیم
    زبان واژه ها را می شناسیم
    سکوت از جنس فریاد است اینجا
    چه خوب این هم صدا را می شناسیم.

    #محمدعلی_بهمنی

  8. 3 کاربر مقابل از shabro عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •