نه يه دست رفيق دستام،نه شريك غم بودي،
واسه حس كردن دردام،خيلي خيلي كم بودي
مگه ميشه از يه مترسك،شعر عاشقونه ساخت،
عاشق چيزي كه نيست شد،روي دريا خونه ساخت
اما اين گناه تو نيست،هممون مترسكيم،
هممون كور و كر ولال برده مترسكيم
بيشتر از اين نميتونم،خودمو گول بزنم،
از همه كس دل بريدم،از تو هم دل ميكنم
توي شهر بي كسي هام،تو رو از دور مي ديدم،
با رسيدن به تو افسوس،به تباهي رسيدم
شهر بي عابر و خالي،شهر تنهايي من بود،
لحظه شناختن تو،لحظه تموم شدن بود