عجب رویی داره این آب دماغ...
مصاحبه فرشاد حسامی با مجله همشهری جوان
منتقد: شما بجای صحبت درباره غدير بگوچرا پراید ۴۵میلیون تومن شده
مطهری: تو یک احمق نادانی
آخوند همراه مطهری: عکس اینو به من بدید. میکنمت توی گونی .
رید به نائب رییس مجلس
من کی ام ؟ انبوه اشعاری پریشان از شعار
هم حسین
هم منزوی
بسیار تلخی ناگوار ....
شعر " ای ماه مهر " رو بزارم حال کنید ؟
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
به علی مطهری میگوید ۵۰۰کیلومتر راه آمدی درباره غدیر و امامت صحبت کنی؟ به جای امامت در مورد پراید ۴۵میلیونی سخنرانی کن. مطهری در پاسخ میگوید: خیلی نادانی، خیلی احمقی. یک نفر آن وسط میگوید زندگی ما دینه. آخوند حاضر در صحنه میپرد و میگوید: عکس اینو بدید به من به بکنمش تو گونی.
من کی ام ؟ انبوه اشعاری پریشان از شعار
هم حسین
هم منزوی
بسیار تلخی ناگوار ....
یک مشت خطبه خوانده شوند و
یک مشت نطفه بسته شوند و
هی ماشه ها چکانده شوند و
سربازها به شکل جنین ها
در خاکریزهای درونِ
زن های باردار بمیرند
نسخه ی معمولی 8 تاست
یک پگ شیشه ای هم داره با امضا و متن ترانه ها و دو تا ریمیکس ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ای ماه مهر! زهر هلاهل!باز آ که زنگ های ثلاثهروزی هزاربار بمیرند
تا کودکان به وقت دبستاناز ترس امتحان نهاییبا نمره ی چهار بمیرند
ای ماه مهر! ماه بداخلاق!با ایده های محکم و خلّاقما را بزن به خط کشی از چوبما را بزن به ترکه ی مرطوبتا در درون کودک دیروزمردان بی شمار بمیرند
در این کلاس های رفوزهلای کتاب های عجوزهما چیستیم بر درِ کوزه؟
سقّای عِلم! دست بجنبانتا گوش های تشنه به دستِچَک های آبدار بمیرند
حمّالِ کوهِ پرسش و پاسخدر جزوه های باطله بودندحمّال تست های گران واعقاب گیجِ قافله بودند
حق داشتند آن همه قاطرزیر فشار بار بمیرند
از رنج های دود شوندهتا خرتناق کام گرفتند
با دود از کتانی چینییک عمر انتقام گرفتند
تا حدِّ مرگ، نشئه ی نشئهماندند تا خمار بمیرند
یک مشت خطبه خوانده شوند ویک مشت نطفه بسته شوند وهی ماشه ها چکانده شوند وسربازها به شکل جنین هادر خاکریزهای درونِزن های باردار بمیرند
مادر! مدادْقرمز من کو؟کو لقمه های نان و پنیرم؟
آخر چطور بیست بگیرم؟وقتی که دست های فقیرمفردای درس آن همه بایددر جستجوی کار بمیرند
روزی هزاربار بگو آبروزی هزار بار بگو نان
مادر! مرا ببر به دبستانتا روی شاخه های جوانمگنجشکهای توی دهانمروزی هزاربار بمیرند
دل بادبادکی ست حصیریآهی که می وزد دل ما راتا اوج می بَرد به اسیری
با هر نخِ بریده شهیدی ستدل های رفته را بگذاریددر اوج افتخار بمیرند
ای گریه قبضه های تفنگت!وقتش رسیده است که دیگرزندانیان زبر و زرنگتدر موسم تعلُّم و تعلیمبا آخرین گلوله ی تقویمدر لحظه ی فرار بمیرند
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
البته اینجا اومده آلبوم در تیراژ زیاد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 17 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 17 مهمان ها)