تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
سری بعد که رفتی اسید بپاش رو صورتش ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
شاید تو ندونی واسه چی این کار رو کردی ،
ولی ایمان داشته که خودش هم نمی دونه واسه چی همچین کاری کردی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
اسید هم فکر خوبیه
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
الان نمیفهمه ولی بعدها حتما میفهمه
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
من دیوونه نیستم ،
عاشقم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دقیقا نمی دونم کدوم زاویه ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 149 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 149 مهمان ها)