سلام به همه کاربران موزیک باران
همون جوری که همه میدونن فردا سال تحویله و سالی تازه میاد
اونایی که دارن میرن مسافرت یا رفتن ایشالله که به سلامت برن و به سلامتی برگردن بهشون خوش بگذره . اونایی هم که مثل ما برنامه مسافرت ندارن بالاخره با مهمانی و بازدید دوست و آشنا هم یه جوری دل شاد میشه
و اما اینجا ..
به بهانه نوروزم که شده دل ها رو صفا بدیم بد نیست البته با معرفتاش بیان وسط .
در ضمن فاز بد ندین حال بچه ها رو هم نگیرین ..
.
..
...
.....
-------------------------------------------------------
نوشته اصلی توسط
HADIS
زیادی تحویلش گرفتیم... این میمون زشت 95 را...
کجای تو مبارک بود؟!
قرار بود آدمها به هم برسند،نه با قطار!
قرار بود علی همیشه معلم باشد،نه در زیر خاک!
با چه روی امسال ذوق کنیم از دیدن کلاه قرمزی مادر مرده؟!
اصلا شما بگویید اذان اولین روز سال را چه کسی میخواند؟!موذن زاده یا دیگری؟؟
دلم گرفته از سربازانی که حسرت کت و شلوار دامادی را به دل مادرانشان گذاشتند..
دلم گرفته از حسنی که دیگر جوهرچی نیست و از دکتر یدالهی که دیروز خودش گفت بعضی مرگها غیرمنتظره است و ما را امروز در بهت غیرمنتظره ترین خبرش گذاشت!
نمیدانم سال جدید را چگونه میخواهند بدون مرد سیاست،سیاستگذاری کنند...
فقط میدانم این روزها آنقدر آتش به جانم که شاید فقط آتشنشانان پلاسکو بتوانند خاموشم کنند..
همه این ها را نوشتم که بگویم
خیلی تحویلش نگیریم این خروس وقت نشناس را!!
فقط خدا کند که موقع شادی صدا کند
نه مثل میمون با اداهایش اشک دربیاورد
به امید قوقولی های شادِ، شادِ خروس ۹۶
که از بهروزی و سلامتی و شادی مردم خبر می دهد
نوشته اصلی توسط
guitar
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
|
|
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی |
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
|
|
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی |
چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی |
|
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی |
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است |
|
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی |
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف |
|
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی |
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست |
|
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی |
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد |
|
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی |
نوشته اصلی توسط
Saber
این مقاله سالِ گذشته در رادیو زمانه به قلمِ محمد رضا نیک فر منتشر شد . برای ام سال هم می تونه خونده بشه .
سال مزخرفی بود
. . . ، . . . گفته است: «باید تا پایان تاریخ به سال ۹۴ افتخار کنیم.» به چه چیزش افتخار کنیم؟ در این سال چه رخ داده است؟
سالی دیگر به سر میآید، ما به پشت سر مینگریم و همزمان نگران سال آینده هستیم. ۱۳۹۴ سال پرخبری بود: خوردن جام زهر هستهای و برجام، انتخابات، و شروع کمابیش رسمی دعوا بر سر . . . بعدی رژیم نکبت. و دور این گونه خبرها را تیترهایی گرفتهاند درباره فقر و فلاکت، فساد، دخالت در سوریه و همچنین کمآبی و بحران محیط زیستی.
خبر مهم سال چه بود؟
دو رخداد تقرییا همزمان را در نظر گیریم: انتخابات با آن نتایج توجهبرانگیزش در تهران، و خودکشی سه خواهر در همین شهر. کدام مهمتر بودند؟ مهم همواره مهم برای چیزی و روندی است؛ یعنی چیزی به خودی خود نه مهم است نه نامهم. اگر خبر را نشانه بدانیم که نشان از جریانی دارد و جریان نشان از روندی عمیقتر داشته باشد، آنگاه میتوانیم درباره مهم تلقی کردن خبرهای پربازتاب شک کنیم. شاید آن خبر حاشیهای، آن خبری که ما به آن توجه نداشتهایم، یا آن خبری که از آن باخبر نشدهایم، مهمتر از خبرهایی باشد که با تیتر درشت مطرح میشوند. به این اعتبار باید به این موضوع به طور جدی فکر کنیم که خبر خودکشی سه خواهر ممکن است مهمتر از خبرهای سهگوش “جیم” باشد. یک جریان عمیق اجتماعی از طریق این خبر به بیرون درز میکند، مثل دودی که از جایی در یک قله آتشفشان بیرون میزند، به نظر بیاهمیت میآید و در لابلای ابرها گم میشود. اما دود یک نشانه است، از گدازش و احتمال انفجار خبر میدهد. تمام کوه ممکن است هر آن غرق در آتش شود.
۱۳۹۴ سال مزخرفی بود.
خبرهای حاشیهای زیادند، خیلی زیاد. هر روز خبری منتشر میشود در مورد کتک زدن دستفروشان و جمع کردن بساطشان، در مورد اعتصاب، در مورد اعتراض به نپرداختن دستمزد، در مورد مرگ کولبران در مناطق مرزی کردستان، در باره سقوط تودهای بیشتر به زیر خط فقر، درباره خودکشی، درباره خشونت، درباره سرکوب، و اینجا و آنجا مقاومت، درباره نویسندگانی که میگویند “دیگر نمینویسیم”، “برای چه بنویسیم”، درباره نوازندگانی که سازشان خاموشی میگیرد.
جامعه ایران هر روز بیشتر و بیشتر امکان جمعکنندگیاش را از دست میدهد. اگر جنبشی انتگراتیو (جمعکننده) درنگیرد و جامعه محور تازه و استواری برای انتگراسیون پیدا نکند، تلاشی و فروپاشی ادامه پیدا خواهد کرد و هر آن ممکن است حادثهای پیش آید که به این روند شتاب بیشتری دهد. نمودهای تلاشی را میبینم در از همگسستگی، بیاعتنایی، خودخواهی، بیرحمی، خشونت و نابینایی و ناشنوایی فراگیر − عوارضی که خود را نشان میدهند در نبودن خواست یا توانایی ادراک درد و رنج دیگران. محور انتگراسیون تنها میتواند جنبش و ارادهای فراگیر برای رفع تبعیض و ایجاد زمینه برای مشارکت عمومی باشد و این یعنی اراده برای پایان دادن به سیستم مستقر که مشخصه اصلی آن این است که بر تبعیض استوار است. آپارتاید ولایی با فرهنگ متعفنی که آورده، همه ارکان جامعه را ازهمگسیخته و آلوده کرده است. این سیستم فاسد و پوسیده است، و قدرت اصلیاش به ضعف جامعه برمیگردد. جامعه توانا میشود، اگر خود را بازیابد.
رسانه تا حدی میتواند به این بازیابی کمک کند. اما تولیدکننده و مصرفکننده اصلی محصولات رسانهای طبقه متوسط متجدد است، نتیجتاً وقتی ذهن آحاد این طبقه متمرکز بر خویش و افق دید آنان محدود باشد، و در این حال هنجار امتیازوری به چسبی تبدیل شود برای چسبیدن به امتیازوران و قدرتمندان و در نهایت نظام تبعیض، بهرهکشی و سرکوب، آنگاه دیگر به رسانه چندان نمیتوان امید بست. “زمانه” نیز در این میان استثنا نیست. صدای فرو ریختن را میشنویم، اما نمیتوانیم آن را بیان کنیم؛ میدانیم فاجعه نزدیک است، اما نمیدانم کی و کجا رخ مینماید. تنها میتوانیم بگوییم وضع بد است، بسیار بد است. ما از حال هم خبر نداریم، که اگر میدانستیم، بیان میکردیم که چرا وضع بسیار بسیار بد است.
در دورههایی رسانه میتواند در عین ناامیدی از مخاطب مفتخرانه بگوید: از ما گفتن، از شما نشنیدن. اما اکنون یک همدستی فاجعهبار وجود دارد: از ما نگفتن، از شما نشنیدن! این همدستی طبعا افتخار ندارد، و خود نمودی از نکبت فراگیر است…
قرار بود این نوشته یک یادداشت نوروزی باشد و بگوید که مثلا ما خوب بودیم و سال آینده بهتر خواهیم بود، شما نیز همچنین. اما اگر بخواهیم راستگو و شرافتمند باشیم باید بگوییم که خوب نبودیم و اگر به خود نیاییم در سال جدید روزگارمان از این که هست بدتر هم خواهد بود.