میدونی قشنگترین جای زندگی کجاست؟
اونجاست که به دلت فرصت میدی !
بهش این جرئتو میدی که دوباره به زندگی اعتماد کنه ،
بدیارو فراموش کنه
دوباره منتظر یه اتفاق ناگهانی خوب باشه ؛
منتظر یه آدم تازه بهش فرصت میدی که گذشته رو
با همه بدیاش ببخشه و بذاره اتفاقات گذشته تو گذشته بمونن
اینجا قشنگ ترین جای زندگیه جایی که
از صفر شروع میکنی جایی که دوباره متولد میشی ...
چند وقتی است مرا از رفتنت میترسانی...
مدام تهدید میکنی...
برایم تعیین و تکلیف میکنی...
من هم مدام میگویم چشم هر چه شما بگویی
اصلا مقصر من هستم،شما آرام باش...
عزیز جان...
خواستم بگویم این چشم گفتن هایی که از من میشنوی
از آن تهدید های تو ترسناک تر است
این را بدان با هر بار چشم گفتنم بیشتر از چشم من میفتی...
چشم گفتن من مثل آرامش قبل طوفان است
یک روز به خودت میایی و میبینی من بدون هیچ تهدیدی رفته ام...
تو میمانی و کاسه چه کنم،چه کنم در دستت...
قرار نیست آدمیزاد همیشه خوب باشد!
همدیگر را درک کنید!
گاهی آدم بی دلیل بد است!
اینقدر روی این سوال پافشاری نکنید که
چرا حالت بد است؟!
چرا امروز بی حوصله ای؟!
خب اگر خودش دلیل حال بد اش را میدانست
که چاره ای پیدا میکرد!
بعضی حال ها را آدم نمیفهمد
چرایش را نمیداند
شاید بعدا بفهمد اما در حال حاضر
حوصله جواب دادن به هیچ سوالی را ندارد!
به خدا اگر کمی یکدیگر را درک کنیم
زمین جای قشنگتری برای زندگی میشود!
هميشه اول هرچيزی قشنگ تر است
جذاب تر است، چون جديد است
تازه است، حس خوبی دارد
مثل شــروع يك رابطـه
مثل شور و شوق صحبت كردن های اول رابطه
شروع آشنايی پر از انرژی است
پر از خبر خوب، پر از توجه
هر از گاهی سری به پيام های اول بزنيد شايد باز هوس كرديد مثل همان اولا جذبش شويد و جذبش كنيد
آدم است ديگر
دلش برگشت به اول
دلش تنوع
دلش هيجان
همه را باهم ميخواهد
حتی در حد چند دقيقه...!
این روز ها همه میگویند، تو نفر سوم نباش!
از رابطه ی آن ها کنار برو.
چرا کسی نمیفهمد از اول من بودم؟
اولین بوسه ها برای من بوده است، اولین آغوش برای من بود.
از آن اولِ اول من بودم و او!
نفر سوم من نیستم، او که از راه نرسیده صاحب همه چیز شد، است.
اگر قراراست کسی برود، من نیستم.
بین رابطه ی دونفره ی ما، من یک سر رابطه ام، نه نفر سوم!
اگر قرار است کسی متهم شود به سوم بودن، من نیستم.
اگر میخواهید یکی را به رفتن تشویق کنید، من نیستم.
به اوبگویید دست از سرِمان بردارد وبرود..
تمام مردان این شهر شاعرند
باور کن!
حالا یکی شعر مینویسد
یکی نشانی تمام گل فروشیها را میداند
یکی از سر کار زنگ میزند
و یکی هم لابلای خریدهای روزانه
یک کرم مرطوب کننده دست میخرد!
تمام مردان این شهر شاعرند
و میدانند زیباترین شعری
که تاکنون یک مرد سروده است
خندهی یک زن است..
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست
می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی
چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست
باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟
باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست
شعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست
چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی
دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟
وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست
میروی و خانه لبریز از نبودت میشود
باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست
رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست
من همه این عکس های سلفی را برای تو میگیرم
شاید این ژست ها را تحلیل کنی
از خنده های بی رنگم دلتنگی ام را بفهمی
از نگاه ماتم چشم انتظاری ام را
از زردی گونه هایم دردِ دوری ات را
اصلا شاید ندانی
همه این عکس ها که هر جا میرسم در گوشی ام ثبت می شود
شرحِ حالِ روزمرگی های منند
در مقابل احوالی که نمی پرسی
این متن ها که زیر عکس هایم رژه می روند
درد دل های آواره منند
در کوچه علی چپی که تو خود را به آن زده ای
این روزها مخاطبان بی خاصیت زیاد و
و احساسات خالص کم است
شاید ندانی تو خاص ترین مخاطبِ احساسِ خالصم هستی
خودم را میزنم به هر دری
شاید راه بیایی با دل دیوانه ای
که در عکس ها
بی وقفه می خندند
دوربین که می چرخد سمت دیگر
بی محابا می بارد
و دعا می کند
عکس هایِ برعکس
پیغامبرانِ راستینی باشند
که تو را دگر باره به سمت من هدایت کنند
چنان از زندگی دلسردو دلگیرم/ که روز مرگ خود را جشن میگیرم
در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 4 مهمان ها)