شبی که آواز نی تو شنیدم
چو آهوی تشنه پی تو دویدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم
نشانه ای از نی و نغمه ندیدم
تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان دری نمیگشایی
من همه جا... پی تو گشته ام
از مَه و مِه... نشان گرفته ام
بوی تو را زگل شنیده ام
دامن گل از آن گرفته ام
تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان دری نمیگشایی
دل من، سرگشته ی تو
نفسم آغشته ی تو
به باغ رویا ها، چو گلت گو یم
بر آب و آیینه، چو مهت جویم
در این شب یلدا ز پی ات کویم
به خواب و بیداری سخنت گویم
مه و ستاره درد من می دانند
که همچو من پی تو سرگردانند
شبی کنار چشمه پیدا شد
میان اشک من چو گل وا شد
هوشنگ ابتهاج