صفحه 38 از 78 نخستنخست ... 28363738394048 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 371 به 380 از 776

موضوع: شعر و متن زیبا ... عاشقانه ها ...

  1. #371
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,999
    یكي از بزرگترين استرس هاي عاطفيم
    اين بود كه نكنه اون رابطه عاشقانه اي كه در روزهاي پيش رو قراره از شور شعفش تشكيل خانواده بدم در روز ها پشت سر جا گذاشته باشم
    يه حس باز دارنده از إيجاد رابطه هاي جديد
    تا به حال فكر كرديد چند نَفَر اومدن رفتن
    ميتوني بنويسي شون رو كاغذ؟!
    اگه ميشد از رابطه هامون مثل خودرو پرينت خلافي بگيرم خيليامون بي برو برگرد مصادره ميشديم خيليامون هم به ٤٠ سال كار اجباري محكوم ميشديم البته اين و ول كن تو مملكت ما كه كار نيست
    عبارت اين يكي شايد خوب باشه فقط باب توجيه اي كه ازش جز تنهايي بيشتر چيزي عايدمون نميشه
    اگه تو يه رابطه اي در ناخدآگاهتون پدر يا مادر شدن اون فرد رو تصور كرديد لطفاً اون رابطه رو مراقبت كنيد.


  2. 2 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  3. #372
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,999
    يه جا هم ميرسى كه ميدونى اونقدر ظرفيتت تكميله كه اگه فقط يك نفرِ ديگه بياد تو زندگيت و قلبتو بشكنه ؛ ديگه جدى جدى تير خلاص توعه.
    همين ميشه كه ميترسى و چشمتو سالهاى سال رو همه ميبندى و ترجيح ميدى با اون يك درصد از قلبت كه هنوز نشكسته تنها سر كنى؛
    ديگه چيزى نميشكنتت،
    اذيتت نميكنه و
    قوى ميشى...


  4. 2 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  5. #373
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,999
    من از خودم ميترسم از اين روزهايم
    كه هنوز نتوانستم تو را بخندانم ..!
    ميترسم ..!
    من هنوز كنارت زندگى نكردم
    برايت از شيطنت هايم كارى نكردم
    من هنوز طمع قهوهايمان را خوب نچشيدم ..!
    ميترسم ...!

    ما با همديگر مشغله هاى زندگى مشترك نداشتيم
    ، از سر كار بيايم برايم چاى بريزى
    من با لبانت جان بگيرم
    من تا وفتى كنارم نباشى
    از مرگ ميترسم ..!.
    من ميترسم ...!
    از مرگ نبودنت ميترسم ...!


  6. 2 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  7. #374
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,999
    من به تو مربوطم
    طوری ‌که
    اندوه به شب
    طوری ‌که صدای
    بنان به حاشیه غروب
    طوری‌ که آن
    قناری زرد غمگین به شاملو
    بی‌ آنکه هیچ‌ کدام
    دلیل قانع ‌کننده‌ ای داشته باشیم...


  8. 2 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  9. #375
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,999
    دیدی وقتی تو جاده های مه گرفته ی شمال میرونی
    مه جلو دیدتُ میگیره و هیچی جز خط سفیدای وسط جاده نمیبینی؟
    از روزی که دیدمت
    انگار همه چیزو مه گرفته،
    چشمام فقط تورو میبینه...


  10. 2 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  11. #376
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,999
    شب، امشب نیز
    شب ِطـــولانی پاییــز
    همه خوابیده‌اند
    آسوده و بی غم

    و من خوابم نمی آید
    نمی‌ گیرد دلم آرام
    در این تاریکِ بی روزن...


  12. 2 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  13. #377
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,999
    اگه ازم بپرسن مهم ترین چیزی که زندگی بهت یاد داده چیه میگم هرجای زندگی حالت با کسی و چیزی خوب نبود ترکش کن. مهم نیس تا کجا پیش رفتی. مهم نیس چقد زمان گذشته. میگم هیچ وقت برای ترک مسیر و آدم اشتباه دیر نیست. میگم هیچی توی زندگی مهم تر از این نیست که حالت خوب باشه. هیچ چیزی و هیچ کسی ارزش آزار دیدن رو نداره...
    میگم اولویت زندگیت حال خوبت باشه. چون یه جایی وقتی به گذشته نگاه می کنی می بینی سر آدما و اتفاقاتی اذیت شدی که حالا هیچ جایی تو زندگیت ندارن..


  14. 2 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  15. #378
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,999
    پيراهن سفيد نميپوشيدم ، چون ميدونستم زود چرك ميشه . يه روز تصميم گرفتم لذت پوشيدن پيراهن سفيد رو از خودم نگيرم . پوشيدم ، چرك شد . يكى ديگه خريدم ، بازم سريع چرك شد . مدام ميخريدم و مدام چرك ميشدن . تا بالاخره يه رور فهميدم چطور رفتار كنم كه چرك نشه ، كه يكبار مصرف نباشه . از اون روز به بعد با خيال راحت پيراهن سفيد ميپوشيدم و نگران چرك شدنش نبودم . نگرانى لذت رو از بين ميبره . ميدونى ميخوام چى بگم ؟ براى انجام دادن هر كارى بايد خطر كرد تا تجربه به دست بياد . من اگر خطر چرك شدن پيراهن سفيد رو قبول نميكردم ، تا آخر عمرم پيراهن سفيد نميپوشيدم كه نكنه چرك بشه ! اما خطر كردم و حالا ياد گرفتم كه چطور مراقب پيراهن سفيدم باشم . اين پيراهن سفيد ميتونه آرزو هاى ما باشه . دنبال فلان آرزو نميريم چون ميترسيم عمرمون تلف بشه و نتيجه خوبى در انتظارمون نباشه . ما بايد اقدام كنيم ، تا شايد نتيجه خوبى بگيريم ، اما اگر اقدام نكنيم ، هرگز نتيجه خوبى نميگيريم . بريد دنبال آرزوهاتون ، نترسيد از هزينه هاى مادى و معنوى . اگر حاصل باب ميل نشد ، حداقل تجربه هاى خوبى رو بدست آورديد . هرگز خودتون رو از لذت پوشيدن پيراهن سفيد محروم نكنيد ...


  16. 2 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  17. #379
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,999
    زندگی شاید شبیه به یک‌ جاده باشد
    یک مسیر برای رسیدن به مقصدی نا معلوم
    مقصدی که برای هر انسانی فرق دارد
    مسیر برای بعضی ها کوتاه است ، برای عده ای طولانی
    گاهی پر پیچ و خم است ، پر از سر بالایی ... دیگر نمی کشیم ... نمی توانیم به جلو برویم ،پر از سرعت گیر های عجیب و غریب که تا برای رسیدن به‌مقصدمان سرعت می‌گیریم ، تا به رسیدن نزدیک‌می شویم سرعتمان را می‌گیرند، یک طرفش درّه است و یک طرف بیابان
    هیچ لذتی نمی بریم از این مسیر ، از این جاده ، از این زندگی ، تازه اگر سقوط نکنیم
    گاهی جاده صاف است و سراشیبی ... خود به خود مسیر را طی می کنیم ...نه خبری از سرعت گیر است نه درّه ... یک طرف جنگل است ، یک‌طرف دریا...
    در جاده و‌مسیر زندگی اتفاقات زیادی می افتد
    با آدم های مختلفی برخورد می‌کنیم
    از کنار خیلی ها بی تفاوت می‌گذریم
    خیلی ها بی تفاوت از کنارمان می‌گذرند و گاهی هم پیش می آید کسی چشممان را می‌گیرد و گازش را می‌گیرد و می رود
    گاهی انرژیمان وسط راه تمام می شود و هیچکس برای کمک کردن به ما نمی ایستد
    گاهی جلوی راهمان را می‌گیرند
    گاهی پنچر می شویم‌ ، خسته می‌شویم

    اما همه ی این ها به کنار
    فرق دارد مسیر را با چه‌کسی برویم
    با چه کسی همراه و همسفر باشیم
    تنها باشیم یا دلمان به بودن کسی قرص باشد
    بماند که خیلی ها وسط جاده پیاده می شوند و همسفرشان عوض می شود
    بماند که خیلی از ما هم سفر های خوبی‌نیستیم
    بماند که بیشتر مسافریم تا هم سفر
    ولی یادمان باشد جاده برای رسیدن به مقصد است
    زندگی برای رسیدن به هدف است
    حتی اگر مسیر سخت باشد ...حتی اگر زندگی سخت باشد


  18. 2 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  19. #380
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    نوشته ها
    8,714
    تشکر
    2,348
    تشکر شده : 13,999
    گفت هوا پس است
    پرده را کنار میدهم میبینم آفتاب وسط آسمان میدرخشد
    دقیق تر نگاهش میکنم
    چشمانش را میدزدد
    میگویم هوای کدام آسمان را میگویی؟
    این آسمان صاف است
    از آسمان دلت چه خبر
    قطره اشکی از گوشه چشمش می افتد
    میلغزد روی گونه اش
    میگوید بدجور هوای دلم پس است
    گفتم کدام ابر سیاه سایه انداخته روی آسمان دلت
    میگوید نپرس و از ابر چشمانش باران میبارد
    در آغوش میگیرمش
    در عالم رفاقت همین کار بهترین است
    وقت دلتنگی رفیق، در آغوش بگیری اش
    که کمی آرام شود طوفان به پا شده در دلش


  20. 2 کاربر مقابل از mohammadho3in عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


صفحه 38 از 78 نخستنخست ... 28363738394048 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •